نقد فیلم جشن دلتنگی
گرد آوری از گارگین فتائی
.
کارگردان
پوریا آذربایجانی
تهیهکننده
سید علی قائممقامی
نویسنده
پوریا آذربایجانی
مونا سرتوه
بازیگران
محسن کیایی
بهنام تشکر
بابک حمیدیان
پانتهآ پناهیها
مینا ساداتی
ساغر قناعت
پریوش نظریه
امید روحانی
موسیقی
فردین خلعتبری
فیلمبرداری
علیرضا زریندست
تدوین
خشایار موحدیان
توزیعکننده
حوزه هنری
تاریخهای انتشار
۱۲اردیبهشت ۱۳۹۷
مدت زمان
۹۶دقیقه
کشور
ایران
زبان
فارسی
فروش گیشه
۲۰۸٬۴۶۲٬۰۰۰تومان
جشن دلتنگی فیلمی به کارگردانی پوریا آذربایجانی، نویسندگی مونا سرتوه و پوریا آذربایجانی و تهیهکنندگی علی قائم مقامی محصول سال ۱۳۹۶ است.
داستان فیلم
این فیلم در بخش مسابقه سی و ششمین جشنواره فیلم فجر حضور پیدا کرد. فیلم جشن دلتنگی درباره رابطه واقعی آدمها و گره خوردن آن با فضای مجازی است. این فیلم در ژانر عاشقانه و درام ساخته شده است.پانته آ پناهی ها و پوریا آذربایجانی بعد از فیلم «اروند» دومین همکاری خود را در فیلم «جشن دلتنگی» تجربه کردند.
زندگی اول در مورد رضا یک بساز و بفروش پولدار است که هنوز تن به فضای مجازی نداده و رفتارهای جدید دختر مطلقه و همسرش برای او غیرقابل تحمل است. برای او عذاب آور است که هنگام صبح وقتی با عجله میخواهد لقمهای صبحانه بخورد، همسرش (اجازه نمیدهد صبحانه را شروع کند تا اول عکسهای سفره را در اینستا بهاشتراک بگذارد. در یک سوم پایانی فیلم رضا، همسر و دخترش را ترک میکند و به سراغ عشق دوران جوانیاش، رویا، میرود. د در حالی که بچهی یک سالهی دختر مطلقهی رضا (سوفیا) بین مادر و مادربزرگاش از بیحوصلگی خواباش برده و کوچکترین توجهی به او نمیشود. مادرش در اینستاگرام برای او صفحهی اختصاصی درست کرده است و تمام حواساش به کامنتهای دیگران پای این عکسهای نمایشی است.
خانوادهی دوم یک زن و شوهر جوان هستند که بهزودی صاحب فرزند خواهند شد. کاوه در عسلویه کار میکند و هر بیست روز یک بار به خانه میآید. همسرش لاله تحت تاثیر انبوه عکسهای نمایشی دوستاناش در اینستا، در حالی که به دنبال راهی برای ابراز وجود و عرض اندام در اینستا میگردد، به شوهرش برای بچهدار شدن فشار میآورد و او هم تحت اجبار میپذیرد.
زندگی سوم هم داستان یک جوان آس وپاس است که در اینستا تعداد زیادی فالوور دارد و میخواهد با تبلیغات در پیجاش پول جمع کند و برود خارج پیش عشقاش. او دست به هر دروغی میزند تا مشهور شود و فالوورهایش زیاد شوند.
نقد فیلم
یاسمن خلیلی فرد
داستانهای بی سرانجام
فیلمی کم رمق، بی جان و خسته کننده که شروع نمی شود و روایت های آن پیش نمی روند و به پایان مطلوبی نیز نمی رسند
«جشن دلتنگی» آخرین ساخته پوریا آذربایجانی است که در روز هفتم جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد.
فیلم، فیلم شریفی است اما به باور من اشکالات متعدد آن باعث می شوند که کار نتواند در سطح بالای کیفی قرار گیرد و در نتیجه رضایت مخاطب را فراهم نمی آورد.
بارزترین اشکال «جشن دلتنگی» به باور من این است که فیلم، فاقد فراز و فرودهای دراماتیک است. اثر ویژگی های یک درام بلند سینمایی را ندارد و می توانست در قواره ی یک اثر کوتاه یا حتی مستند باقی بماند که رسالت آن پرداختن به زیان های فضای مجازی و خصوصاً اینستاگرام بر زندگی آدمهای جامعه مدرن شهری است.
«جشن دلتنگی» فیلمی ست که خط داستانی مشخصی در آن وجود ندارد، شاید تعددِ بی جهت شخصیت ها و روایت های مجزای هر یک از آن ها باعث شده است که فیلم یکدستی دراماتیک خود را از دست بدهد و به لحاظ روایی دچار سردرگمی شود. درواقع آذربایجانی فیلم خود را با تعداد زیادی شخصیت و داستان های فرعی هر کدام از آن ها پر کرده است تا جایی که توجه به این داستانک ها و عدم تمرکز بر وجوه خاص شخصیتی کاراکترها منجر به این می شوند که داستانِ اصلی ای در کار به چشم نیاید و همه چیز در حد همان مسئله ی انتقال پیام و جنبه های تربیتی باقی بماند.
مضمون فیلم، تنهایی انسان های دنیای معاصر بر اثر گرایش شدید آن ها به فضای مجازی است، فیلمساز فقط می خواهد پیام خود را برساند حال آن که نیازی به این نبود که این پیام مشترک به این شکل شدیداً گسترده و در قالب چندین روایت طرح شود بلکه شاید بهتر آن بود که فیلمساز فوکوس خود را تنها بر یکی از اپیزودها می گذاشت و همان را پیش می برد زیرا در شکل فعلی همه داستان ها به نحوی ناتمام و نپرداخته باقی مانده اند و البته شروع چندان کوبنده ای هم ندارند.
همچنین عنصر حل و فصل این روایت ها به شکلی دم دستی صورت می گیرد. مشکلات بسیار بزرگ و اساسی آدم های این روایت ها به ساده ترین شکل ممکن حل می شود و آن ها هر یک به نحوی از پیله تنهایی خود بیرون می آیند. فیلمساز و فیلمنامه نویس تمهیداتی دم دستی را برای این گره گشایی ها و راه حل دادن به دست کاراکترهای خود داده اند. مثلاً در رابطه با کاراکتر رضا (با بازی بهنام تشکر) و دیدار دوباره اش با رؤیا، زنی که سی سال قبل دوست داشته و زن سالها خارج از ایران زندگی کرده است (با بازی پریوش نظریه) در شرایطی که دختر و همسر مرد به او پشت کرده اند شاید به لحاظ نمایشی و ارائه ی وجوه رمانتیک خوشایند باشد اما منطقاً به دور از منطق علی است و کار را به سمت و سوی ملودرامی عاشقانه سوق می دهد بی آن که بستر کافی برای این سبک در کار مهیا شده باشد.
ضمن آن که معمولآ در این دسته از فیلم ها باید روایت ها در نقطه ای مشترک به یکدیگر برسند اما این اتفاق رخ نمی دهد. داستان آدم های فیلم اصلاً شروع نمی شود و در نقطه پایانی نیز تقاطعی میان آن ها وجود ندارد جز آنکه مثلاً رضا، لاله و همسرش (مینا ساداتی و بابک حمیدیان) را در خیابان می بیند بی آن که دیالوگی میان آن ها برقرار شود!
همان طور که اذعان داشتم «جشن دلتنگی» موضوع مهم و شاید یک معضل روز اجتماعی را به تصویر می کشد اما در نحوه ی دراماتیزه کردن این پیام و مضمون موفق عمل نمی کند و در حد یک طرح اولیه ی نپرداخته باقی مانده است.
فهرست بازیگران فیلم، مخاطب را به تماشای آن وسوسه می کند اما باید اعتراف کنم که بازی درخشانی از هیچ کدام آنها دیده نمی شود و نقش ها آن قدر کوتاه و مقطع اند که فرصتی هم برای پرداخت به آنها در دست بازیگر قرار نمی گیرد.
به لحاظ اجرایی نیز فیلم دچار آشفنگی ست. دوربین حرکات آشفته ای دارد و دلیل این آشفتگی برایم قابل درک نیست و علتی برای آن نمی یابم. ریتم کار بشدت کند است و همان طور که اذعان داشتم، بازی های قابل تحسینی از بازیگران فیلم دیده نمی شود که این مسئله خود نشئت گرفته از شخصیت پردازی ضعیف و قوام نیافته کاراکترها در فیلمنامه است. شاید تدوین مجدد کار بتواند سر و شکل بهتری به اثر ببخشد و دست کم ریتم آن را کمی مناسب تر کند و برخی زوائد را از آن حذف نماید.
بابک مهرورز
محسن کیایی که کمدین محبوب این روزهای سینماست در فیلم حضور دارد. بهنام تشکر که با سریال « ساختمان پزشکان » به شهرت رسید نیز در فیلم حضور دارد. بابک حمیدیان و مینا ساداتی هم که این روزها همزمان در پروژه های مختلف همبازی می شوند در فیلم حضور دارند. پانته آ پناهی ها هم که احتمالاً او را با فیلم « نفس » نرگس آبیار به خاطر خواهید آورد، دیگر بازیگر فیلم است.
این فیلم درباره انسان های گوناگون است که زندگی کنونی شان با فضای مجازی و در اصل اینستاگرام، گره خورده و منجر به خلق زندگی غیر واقعی گردیده است.
پوریا آذربایجانی : کارگردان جوان ایرانی که آخرین ساخته سینمایی اش « اروند » نام داشت که اثری با حال و هوای دفاع مقدس و به شهدای غواص ایرانی می پرداخت.
نکات مثبت فیلم ؟
نمی توان بطور واضح گفت. شاید پیامی که فیلم بر روی کاغذ ثبت کرده بود در نوع خود اهمیت داشت!
نکات منفی فیلم ؟
« جشن دلتنگی » سراسر نکات منفی است. از فیلمنامه پُر از حفره گرفته تا شخصیت هایی که وجه تک بعدی خودشان را ترک نمی کنند. آدمهایی که منطق حداقلی در تصمیماتشان به چشم نمی خورد و پرداخت حداقلی دارند.
در فیلم هیچ شخصیتی سرانجام قابل قبولی ندارد. به عنوان مثال رابطه رضا و رویا نه منطقی برای آغازش وجود دارد و نه سرانجام قابل درکی رقم می زنند. وضعیت رضا قابل بسط به دیگر شخصیت های فیلم است.
« جشن دلتنگی » سرشار از شعار است و این شعارها را در قالب کلمات بصورت مستقیم به مخاطب ارائه می کند. روندی که سطحی بودن فیلم را اعلام می کند.
حرکات دوربین در اغلب اوقات اضافه و بی دلیل است و هیچ تطبیقی با موقعیت ندارد.
عامل تاثیرگذار برای تماشای فیلم
اینستاگرام!
حرف آخر
« جشن دلتنگی » یکی از ضعیف ترین آثاری است که این روزها می توان در سینما دید. فیلمی که مدیوم آن به سینما شباهت ندارد و در بهترین حالت می تواند یک اثر سفارشی تلویزیونی باشد.
ساناز رمضانی
زندگی من در قاب تو
ورود به سینما و درخشیدن آسانتر از چیزی است که فکر میکنید. آنهم برای جوانان خوشقریحه و خلاقی که این روزها سینمای ایران را در دست دارند. پوریا آذربایجانی یکی از همین جوانان بود که ابتدا با ساخت فیلمهای کوتاه و مستند نهتنها در داخل کشور که در سطح جهانی خوب درخشید. آذربایجانی که در بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر، جایزه بهترین فیلم اول را دریافت کرد، با ساخت «اروند» توجهها را به خود جلب کرد. «اروند» روایتی جذاب از شهدای غواص ایرانی بود که با بازیهای متفاوت سعید آقاخانی و پانتهآ پناهی علاوه بر نظر منتقدان با بیننده هم ارتباط خوبی برقرار کرد. آذربایجانی در «اروند» بهگونهای ظاهر شد که نشان میداد راه پیشرفت را در پیشگرفته است و در آیندهای نزدیک میتواند یکی از فیلمسازان مهم سینمای ایران باشد. همین موفقیت هم باعث شد تا «جشن دلتنگی» آخرین ساخته وی، بسیار موردتوجه قرار گیرد. «جشن دلتنگی» که اولین اکران خود را در جشنواره فجر سی و ششم تجربه کرد، از همان ابتدا با واکنشهای ضدونقیضی روبرو شد. از یکسو نمایندگان مجلس بودند که بهصورت اختصاصی به تماشای این اثر نشستند و آن را بهشدت ستودند و از سوی دیگر، منتقدان و عامه مخاطبان جشنواره فجر یا با بیمحلی از کنار «جشن دلتنگی» گذشتند یا با انتقادهای نهچندان خوشایند، آخرین ساخته آذربایجانی را خنثی یا حتی ضعیف توصیف کردند.حقیقت این است که «جشن دلتنگی» ایده اولیه جذابی دارد. روایت فیلم از جایی شروع میشود که عکسهای پرزرقوبرق گرفته میشود و روی صفحات مجازی قرار میگیرند و مخاطبان با دیدن آن عکس حسرت زندگی دیگران را میخورند. این چرخه تمامنشدنی از بیهودگی، واقعیت نهتنها فضای مجازی این روزها که زندگی مدرن و شهرنشینی را هم بهخوبی به تصویر میکشد. اینکه هرکدام از ما با دیدن یک قاب گزینششده و دستکاریشده از زندگی دیگران دنیایی را در ذهن میسازیم که زمین تا آسمان با واقعیت تفاوت دارد؛ حسرت چیزهایی را میخوریم که مثل پلت فرم عرضهشان مجازی هستند و رنگی از واقعیت ندارند و خودمان هم بهجای زندگی در متن روزمرگیهای خودمان، شروع به تلاش برای رسیدن به آن مدینه فاضلهای مکنیم که در قابها میبینیم، آنهم تلاشی که بازهم در همین قابها خلاصه میشود. اینجاست که مرز واقعیت و خیال، بلندپروازی و شوق پیشرفت و خیلی چیزهای دیگر گم میشود و آدمهای واقعی هم مجازی میشوند و خارج از قاب گوشیهای موبایل، همچون دیوانگانی مجنون به دنبال قرص ماه اینسو و آنسو میروند.
آذربایجانی در «جشن دلتنگی» برای اثرگذاری بیشتر و انتقال پیامش، روایت را در ساختار شبکهای میان کاراکترها بسط میدهد؛ و همینجا تیر خلاص را به اثرش وارد میکند. «جشن دلتنگی» فیلمنامهای بسیار ضعیف دارد که شخصیتپردازیهایش ضعیف و بیهوده به نظر میرسند و هیچگونه ارتباطی با بیننده برقرار نمیکنند و آنچه آذربایجانی به نام ساختار روابط شبکهای سعی در پرورشش داشته تا پایان هم به بار نمینشیند و شخصیتها فقط از کنار هم میگذرند و بسیاریشان اضافی و حوصله سر بر ظاهر میشوند و در تنها ارتباطی که کاراکترها به هم میرسند نیز، شکست در ساختار روابطشان بهمانند بقیه کاراکترها بیننده را از برقراری ارتباط با آنها بازمیدارد.اساساً روابط میان کاراکترها و کلیت فیلم «جشن دلتنگی» آنقدر جبری است که بیشتر قامت یک اثر سفارشی را پدید میآورد که بیشازحد در دام کلیشه و شعارزدگی میافتد و نگاه انتقادی اجتماعی فیلم را خنثی میکند و بیهیچ کارکردی یک روایت کسلکننده و غیر جذاب را به بیننده عرضه میکند. موضوع فضای مجازی و آسیبهای آنکه اکنون یکی از دغدغههای مهم اجتماعی ایرانیان است، حساسیت ویژهای دارد که آذربایجانی با یک نگاه سطحی نمیتواند به عمق آن نفوذ کند و ریتم کند و ملالآور فیلم، گرهافکنیهای ناچیز و گرهگشاییهای بیموقع، اثری جعلی پدید میآورد که نه روایت استوار و محکمی دارد و نه ساختار قابلتوجهی.
«جشن دلتنگی» بااینکه یکی از پرستارهترین فیلمهای سینمای ایران است اما هیچ فروغ و درخششی ندارد. هیچکدام از بازیگران مطرح فیلم بهجز محسن کیایی، بازی قابل قبولی ارائه نمیدهند و منفعل بودنشان در اثر، مهمی است که بیش از هر چیزی بیننده را آزار میدهد. زوج بهنام تشکر-پانتهآ پناهی، قرار است بازتابی از روابط زناشویی را ارائه دهند که تحت تأثیر فضای مجازی در حال نابودی است اما عشقی قدیمی که ناگهان از راه میرسد و منطق دراماتیک اثر را بیشازپیش زیر سؤال میبرد، اساساً پایههای این ازدواج را سست و شکننده نشان میدهد و مرکزیت فضای مجازی در میان ارتباط این خانواده گم میشود. سکوت خانواده در لحظاتی که کنار یکدیگر هستند و هرکدام مشغول به کندوکاو درگوشی خود هستند، غذاهای حرفهای پخته و تزئین شده که کسی حق خوردنش را ندارد و طلاق دختر خانواده و بیتوجهیاش به فرزند کوچکش، هیچ فرقی با سریالهای شعاری و افراطی صداوسیما ندارد.زوج بابک حمیدیان- مینا ساداتی که در کل روایت اضافی به نظر میآیند و شخصیتهای توخالیشان هیچ کارکرد دراماتیکی در روایت ندارد. به همین دلیل هم هست که سرنوشت نهایی این خانواده نهتنها برای بیننده مهم نیست که تحول ناگهانیشان یک کمدی ناخواسته به نظر میرسد و تصمیم نهاییشان برای گذراندن یک روز در کافه نادری به یاد ایام گذشته بدون گوشی همراه، شبیه تبلیغات ارزشی مِیماند که اتفاقاً در ابتدای فیلمها پخش میشود. تکلیف کودکی که در این میان قرار است به دنیای آشفته و بیسروته این زوج پا بگذارد هم ناگهان فراموش میشود و بیمیلی پدر و بیتوجهی مادر دیگر محلی از اعراب ندارد چون لابد یک تجربه نزدیک به مرگ میتواند همهچیز را عوض کند و یک سرنوشت هولناک را کاملاً به حاشیه براند. رابطه محسن کیایی و ساغر قناعت هم قبل از شروع پایان مییابد و انگیزه زندگی دوبارهای که در هردو دمیده میشود هم چندان قابلباور نیست. تراژدی هم که در پایان انتظار این شخصیتها را میکشد، یکی دیگر از عناصر جبری «جشن دلتنگی» است تا شمارا قانع کند با یک اثر مهم و روشنفکرانه مواجه هستید.
محسن کیایی اما تنها ستاره و نقطه مثبت «جشن دلتنگی» است. میزان تعهد وی به شخصیتش، کاراکتر ناقص و پرداختنشده وی را به تنها بند ارتباطی بیننده با اثر تبدیل میکند. سکانسی که وی در میان جمعیتی که دورش جمع شده است و روی سقف ماشین میرود و مستأصلانه به نیاز و پیوندش با دنیای مجازی اعتراف میکند، شاه سکانس فیلم است که بیش از آنکه به دوربین روی دست و تصاویر لرزان مربوط باشد، به بازی تمام و کمال کیایی مربوط است.
درنهایت، همانطور که گفتم، ایده اولیه «جشن دلتنگی» ستودنی است. «جشن دلتنگی» روایتی آشفته و کسلکننده دارد که در بطن آن میتوان حقیقت تنهایی انسان مدرن در قابهای دروغین و هویتهای گمشده و تغییریافته را دید و کمی به فکر فرورفت، بهشرط آنکه از ریتم بسیار کند و بیمناسبت فیلم و شخصیتهای تکبعدی و تصنعی آن جان سالم به درببرید.
آرش منادی
واقعیت روابط مجازی
فیلم روایتی اپیزودیک دارد و شخصیت های خویش را از طبقات و شرایط اجتماعی و سنین و مشکلات مختلف انتخاب کرده است و به نقش اینستاگرام در زندگی های این آدم ها پرداخته است. گاهی هم این روایت ها در جاهایی با قدرت های پیوندی متفاوت به یکدیگر گره می خورند و جهان داستان را به عنوان یک دهکده جهانی تشکیل می دهند.
یکی از مشکلاتی که جامعه ی امروزی ایران را با بحران مواجه کرده است، آمار بالای طلاق چه رسمی و چه عاطفی می باشد. از بحران های دیگر جامعه که چندان هم با اختلافات زناشویی بی ارتباط نیست، افزایش سرطان گونه ی فضای مجازی در بطن زندگی شخصی آدم هاست. فضایی که روابط واقعی انسان ها را کم تر کرده و هر یک را بیشتر در لاک تنهایی خویش فرو برده است. فضایی که مجازی است و واقعی نیست بدین معنا که هیچ کدام از ما، واقعیت پشت عکس های اینستاگرام را نمی دانیم و گاهی حسرت آن را می خوریم و گاهی هم سعی بر نزدیک کردن سبک زندگی مان به آدم های دوست داشتنی مان در این شبکه مجازی داریم. البته گاهی هم همین فضا با وجود دور کردن آدم ها از یکدیگر، در مواقعی باعث نزدیک شدنشان هم می شود و نمی توان آن قدر هم دید بدی و منفی به اینستاگرام داشت. و این مسئله بسته به نوع نگاه و برخورد ما با این شبکه اجتماعی دارد.تمام مطالب گفته شده در بالا، به اضافه ی مهاجرت های غیرقانونی که چندان ربطی هم به این سوژه ندارد، داستان فیلم جشن دلتنگی، جدید ترین ساخته ی پوریا آذربایجانی را تشکیل می دهند. موضوع های به روز و مهمی که متاسفانه به دلیل یک سری شتاب زدگی ها و چفت و بست دار نبودن فیلمنامه و اضافه های بسیار و… آن چنان که باید خود را نشان نداده اند در نهایت اثر متوسط رو به پایینی را منجر شده اند. در ادامه با نقد فیلم جشن دلتنگی همراه نت نوشت باشید.
ما در فیلم با انواع و اقسام مختلف کاربرهای این شبکه مجازی اعم از سلبریتی مانند جهان ( محسن کیایی )، تازه وارد هایی چون افسانه ( پانته آ پناهی ها ) و رضا ( بهنام تشکر )، الگو گیرنده مثل شخصیت لاله ( مینا ساداتی )، هویت دروغین سارا ( ساغر قناعت ) و… آشنا می شویم و به رازها و دروغ ها و حقایق زندگی هر یک از آنها پی می بریم.
البته که فیلم در بیان هر یک از این داستان ها، شاخ و برگ های اضافی کم ندارد که نه تنها با حذفشان می توانست اثر را یک پارچه تر و روان تر کند، بلکه می توانست وقتش را در چفت و بست های هر یک از این شخصیت ها و پیوند این کاربران بگذارد. برای نمونه می توان به داستان کناری رضا و رویا (پریوش نظریه) اشاره کرد که علاقه ی قدیمی شان واقعا هیچ منطق دراماتیک در فیلمنامه ایجاد نمی کرد. یا همسایه چینی لاله و کاوه (بابک حمیدیان) که بود و نبودش چندان تاثیر شگرفی بر روند داستان نمی گذارد. یا حتا مسئله مهاجرت غیرقانونی جهان که ترکیب درستی با داستان فضای مجازی ندارد. و حتا گنجاندن گروه جوان موسیقی زیرزمینی که البته مناسبات و رفتارشان خوب از آب درآمده و نشان از آشنایی آذربایجانی با سبک زندگی جوانانه ی آن ها دارد، امری بی مورد است.
همه ی این موارد جشن دلتنگی را به اثری پر گو تبدیل کرده است. گویا آذربایجانی میخواسته با ساخت یک فیلم، تمام مشکلات جامعه و در صدر آن فضای مجازی را بیان دارد. مشکلی که در بسیاری دیگر از فیلم های سینمای ایران هم دیده می شود و همین امر از تاثیرگذاری اثر و پیام اصلی آن می کاهد و این نباید در نقد فیلم جشن دلتنگی از قلم بیفتد. تنها پیوند قوی و درستی که در فیلم دیده می شود، رابطه ی مجازی سارا و جهان است که بعدا به واقعیت می پیوندند. هر دو ی این شخصیت ها با یک هدف مشترک، سعی بر ارائه ی هویتی غیر از خویش در اینستاگرام دارند. جهان با پخش شایعه مرگ خویش و سارا با صدمه ای که پس از حادثه دیده با اکانت دیگری در این فضای مجازی فعالیت می کنند. در نهایت هم همین دو نفر هستند که به رابطه ای واقعی و فراتر از مجازی می رسند و با کمک انسانی سارا به جهان، زندگی جدیدتری را شروع می کنند.
نباید این نکته در نقد فیلم جشن دلتنگی از قلم بیفتد که بافت بصری فیلم یک دست نیست. در نماهایی تصاویر خوبی قاب گرفته می شوند، مانند سکانس سخنرانی جهان در ترافیک اتوبان با پس زمینه ی پشت میلاد و در سکانس ها و نماهایی دیگر، دوربین بسیار معمولی رفتار می کند و کیفیت بصری در حد برخی سریال های تلویزیونی افت می کند.
جشن دلتنگی در نهایت رستگاری آدم ها را کناره گیری از این فضای مجازی می داند و به نقش گفتگوی بین زوجین در تحکیم روابطشان اشاره می کند. به یاد بیاوریم نماهای آخر هر اپیزود را که لاله و کاوه ی خوشبخت را پس از فارغ شدن از گوشی نشان می دهد و در انتظار نوزادشان هستند که به صورت نمادین، تولد او گویا تولد دیگر هر دوی این شخصیت ها و پذیرش نقش مادری و پدری شان می باشد و در مقابل افسانه و دخترش را قاب می گیرد که هر یک در دنیای مجازی خویش غرق شده اند. پیامی که البته درست است اما با چنین پرداخت گل درشتی تاثیر چندانی بر مخاطب نمی گذارد. جشن دلتنگی نمونه ی دیگری از فیلم هایی است که حرف های خوبی برای گفتن دارند، اما چندان خوب حرف نمی زنند.
پویا-امید سهرابی
داستانی خوب با ریتمی نفسگیر
بعد از دیدن فیلم سینمایی«جشن دلتنگی» بار دیگر میتوان گفت که پوریا آذربایجانی کارگردان خوبی است. او که با سریال «نوار زرد»اش توانست مخاطبان بسیاری را با تلویزیون آشتی دهد، در تازهترین ساختهاش به سراغ موضوعی رفته است که این روزها بسیاری از مردم مخصوصاً جوانان با آن دست و پنجه نرم میکنند. موضوعی که شاید کمتر فیلمنامهنویس و کارگردانی انگارهای در ذهنش برای ساخت آن داشته باشد. فیلم سینمایی «جشن دلتنگی» را میتوان در چند بخش بررسی کرد.
نخست؛ فیلمنامه
تازهترین ساخته پوریا آذربایجانی فیلمنامه منظمی دارد. فیلمنامهای که به روش دایره نوشته شده است و از جزئیات دقیقی برخورد دارد است. فیلمنامه نویس در این فیلم به جای استفاده از یک شاهپیرنگ و چند خرده پیرنگ، تصمیم گرفته است که با حذف شاهپیرنگ، چند خرده پیرنگ را به موازات هم جلو ببرد. خرده پیرنگهایی که هر کدام داستان مستقلی را روایت میکنند و پایانبندی خاص را دارند. یکی از ویژگیهای فیلمنامه «جشن دلتنگی» بازنویسیهای متعدد آن است، بازنویسیهایی که باعث روانتر شدن داستان شده و به آن چابکی خاصی بخشیده است. فیلمنامه نویس «جشن دلتنگی» تسلط کافی بر داستانی که میخواهد روایت کند را دارا بوده است.
فیلمنامه «جشن دلتنگی» چندین مشکل اساسی دارد. «جشن دلتنگی» تمپو یا ریتم کندی دارد و همین تمپوی کند باعث خستگی مخاطب میشود. فیلمنامه نویس به خوبی توانسته حال و هوای فیلم را در روایت فیلمنامهاش منتقل کند؛ اما در شخصیت پردازی دقت لازم را به کار نگرفته است. شاید بتوان یکی از بدترین سکانسهای موجود در فیلم «جشن دلتنگی» را مونولوگ کاراکتر محسن کیایی دانست، مونولوگی که این کاراکتر روی سقف ماشین میایستد و میگوید؛ مونولوگی که چهرهای شعاری به خود گرفته و نیامده است.
دوم؛ فیلمبرداری
یکی از بهترین بخشهای فیلم سینمایی «جشن دلتنگی»، فیلمبرداری آن است. فیلمبرداری که بار دیگر نشان داد که علیرضا زرین دست در سن 72 سالگی هنوز در چابکی لازم را در کارش دارد. حضور این فیلمبردار کهنهکار و نام آشنای سینمای ایران، باعث شده که فیلم «جشن دلتنگی» چندین گام رو جلو داشته باشد. توشاتهای میانه داستان «جشن دلتنگی» میان بابک حمیدیان و مینا ساداتی، توانسته به خوبی روابط عاطفی یک زوج را بدون تابو شکنی به تصویر بکشد. البته در این مقال باید به قابهای جادویی این فیلم نیز اشاره کرد.
سوم؛ بازیگری
در بخش بازیگر حرفهای بسیاری هست؛ اما بهتر است که تنها به چند نکته اکتفا کنیم. با قطعیت میتوان گفت که مینا ساداتی در فیلم سینمایی«جشن دلتنگی» یکی از بدترین بازیهایش را ارائه داده است، بازی که اگر او را نمیشناختیم با قطعیت میگفتیم که تازه کار است و از پس در آوردن کاراکتر بر نمیآید. محسن کیایی نیز یک بازی کلیشهای را ارائه کرده است، بازی که نظیر آن را در فیلمهایی مثل «بارکد» دیدهایم. بابک حمیدیان نیز برخلاف نقشهایی که پیش از این، از او دیدهایم رو به سمت یکنواختی رفته است و بازی متوسطی را ارائه کرده است. دست آخر باید در این بخش گفت که بازی بازیگران فیلم «جشن دلتنگی» از وضعیت متوسط رو به ضعیف برخوردار است.
چهارم؛ موضوع فیلم
در بخش موضوع فیلم سینمایی «جشن دلتنگی» باید از پوریا آذربایجانی قدردانی کرد؛ چرا که موضوع این فیلم سینمایی درباره یکی از مهمترین و بعضاً پرچالشترین موضوعات جامعه یعنی فضای مجازی است. آذربایجانی یکی از کارگردان-مؤلفانی است که همواره در فیلمنامههایش موضوع روز جامعه را درک کرده است. فیلم سینمایی«جشن دلتنگی» به خوبی توانسته است زندگی تحت تاثیر فضای مجازی و زندگی بدون فضای مجازی را به چالش بکشد. یکی از مشکلاتی که این روزها خانوادهها در فرآینده جهانی شدن با آن رو به رو شدهاند، موضوع شبکههای اجتماعی است، شبکههای که کم کم روی سبک زندگی ایرانی-اسلامی تاثیر مخربی میگذارد.
مصطفی نوذری
دلتنگی واقعی، برای خود واقعی آدمها
فیلم برشی موازی را از چند زندگی که تحت تاثیر فضای مجازی دچار آشفتگیهایی شدهاند، روایت میکند. جهان (محسن کیایی) جوانی است که آرزوی شهرت و خارج رفتن دارد؛ افسانه و رضا در میانسالی، مشکلات تازهای را تجربه میکنند و کاوه و لاله هم در دوران تولد اولین فرزندشان مشکلات جدیدی را تجربه میکنند.
پس از فیلم اروند، چهارمین فیلم پوریا آذربایجانی یک درام اجتماعی دربارهی فضای مجازی است. فیلمی خوش ساخت از تضادها و چالشهای چهار زندگی که گیر فضای مجازی افتادهاند. فیلم اگر چه حرف تازهای برای ما که زندگی همهمان پر شده از این تضادهای بین سنت و اقتضائات جدید دنیای مجازی، حرف تازهای برای گفتن ندارد؛ اما دست کم این چالش تکراری را خوب به تصویر میکشد.
رضا (بهنام تشکر) یک بساز و بفروش پولدار است که هنوز تن به فضای مجازی نداده و رفتارهای جدید دختر مطلقه و همسرش برای او غیرقابل تحمل است. برای او عذاب آور است که هنگام صبح وقتی با عجله میخواهد لقمهای صبحانه بخورد، همسرش (پانته آ پناهیها) اجازه نمیدهد صبحانه را شروع کند تا اول عکسهای سفره را در اینستا بهاشتراک بگذارد. فیلم در لحظاتی خیلی شعاری میشود و مخاطب احساس میکند کارگردان نمیخواهد به شعور او احترام بگذارد؛ مانند همین سکانس که بهنام تشکر با ناراحتی به همسرش میگوید که: «از وقتی این موبایل رو گرفتی، نذاشتی یه لقمه نون بخوریم» اگر فقط این ماجرا با یک اخم رضا و رفتن بدون صبحانهی او به بیرون تمام میشد، بازهم همه متوجه میشدند که باعث و بانی آن چیست.
این تضاد که با وجود فضای مجازی، خصوصیترین اتفاقات زندگی یک کاربر با کثیری از افراد غریب به اشتراک گذاشته میشود، اما دخالت و سرک کشیدن خویشاوندان نزدیک (مثل پدر و مادر یا همسر یا برادر) در همین وقایع خصوصی، توسط او تجسس تلقی میشود که در فیلم نیز بهخوبی نشان داده شده است. برای مثال، دختر رضا او را با لحن توهینآمیزی مواخذه میکند: «مامان نمیخواد تو رو ببینه. کی گفته بری زیر عکسش تکتک کامنتهاشو چک کنی؟»
رضا : «من شوهرشم، حق ندارم ببینم کی زیر پست غذاش نوشته افسانه جون عجب غذای خوش مزهای درست کردی؟»
دختر رضا (با فریاد): «نه، معلومه که حق نداری؛ این یه چیز شخصیه.»
در یک سوم پایانی فیلم رضا، همسر و دخترش را ترک میکند و به سراغ عشق دوران جوانیاش، رویا، میرود. در این قسمت داستان بسیار ضعیف است زیرا داستان و شخصیت رویا پرداخته نشده و مخاطب نمیفهمد عامل برانگیزندهی رضا برای ملاقات دوباره با او چیست. آیا آن عشق راستین را از آغاز به رویا داشته یا رابطهی ناموفق با همسرش سبب رفتن به سوی رویا شده؟ اگر رویا یک زن غریبه بود، داستان قابل فهمتر میشد و این اتفاق را به گردن اینستا و فضای مجازی میانداختیم.
یک کادر بسیار زیبا و دارای حرف هم در بین روایت داستان این خانواده در فیلم نشان داده شده است. در اواخر فیلم وقتی با موسیقی متن معنادار، در صحنههای چند ثانیهای و بدون دیالوگ، داستان هر چهار خانواده جمعبندی میشود، تصویر همسر و دختر رضا روی یک کاناپه نشان داده میشود که هر دو در اینستاگرام هستند و به هیچوجه حواسشان به این دنیا نیست. در حالی که از همان خندههای ریز و بدون صدایی بر لب دارند که همهی ما وقتی غرق و مسحور کامنتها و حرفهای تمجید کنندهی دیگران دربارهی پست اخیرمان هستیم بر لب داریم؛ در حالی که بچهی یک سالهی دختر مطلقهی رضا (سوفیا) بین مادر و مادربزرگاش از بیحوصلگی خواباش برده و کوچکترین توجهی به او نمیشود. مادرش در اینستاگرام برای او صفحهی اختصاصی درست کرده است و تمام حواساش به کامنتهای دیگران پای این عکسهای نمایشی است. فیلم واکنش افراد غریبه را به همین عکسهای سوفیا در اینستا نشان میدهد که چهقدر حسرت سوفیا را به عنوان یک بچهی خوشبخت میخورند؛ اما مخاطب میداند که سوفیا به عنوان سوژهی زنده برای خانوادهاش هیچ اهمیتی ندارد. سوفیا مثل یک ابزار و اسباببازی نمایش فقط برای چند ثانیه و هنگام عکس گرفتن اهمیت پیدا میکند و سپس فراموش میشود. سوفیا برای مادر و مادربزرگاش فقط در دنیای مجازی زنده است. صوفیا در دنیای حقیقی کوچکترین سوژگی ندارد.
برای توضیح رفتار دیگران هنگام دیدن عکسهای سوفیا به قول اهل علم میتوان از پدیدهی «افسردگی اینستاگرامی» نام برد. این پدیده توضیح میدهد که چون بیشتر افراد فقط شادترین لحظههای زندگیشان را نمایش میدهند و یا در حالی که شاد نیستند، یک صحنهی دروغین شادی ایجاد میکنند و تصویر آن را در اینستاگرام میگذازند، در نتیجه وقتی هر فرد نیم ساعت در اینستاگرام میچرخد، با انبوهی از عکسها و زندگیهای شاد روبهرو میشود و تصور میکند این شادی روال عادی زندگی همهی افرادست و تنها اوست که ناراحت است.
خانوادهی دوم یک زن و شوهر جوان (بابک حمیدیان و مینا ساداتی) هستند که بهزودی صاحب فرزند خواهند شد. کاوه در عسلویه کار میکند و هر بیست روز یک بار به خانه میآید. همسرش لاله تحت تاثیر انبوه عکسهای نمایشی دوستاناش در اینستا، در حالی که به دنبال راهی برای ابراز وجود و عرض اندام در اینستا میگردد، به شوهرش برای بچهدار شدن فشار میآورد و او هم تحت اجبار میپذیرد. حرفهای روزمره و به ظاهر کم اهمیت دو نفره ی لاله و شوهرش با وجود موبایل روز به روز کمتر میشود. در جایی شوهرش به او میگوید: «قبلنا تو ماشین یکم حرف میزدیم، الان همش سرت تو گوشیته.» و لاله جواب میدهد : «همون وقتا هم حرف جدی نمیزدیم. تو از پروژهی پارس جنوبی حرف میزدی یا صدای ضبطو بلند میکردی و نهایتن میپرسیدی آهنگو دوست داری یا نه.»
اینجا فیلم به نکتهی مهمی اشاره میکند. شبکههای اجتماعی باعث کاهش حرفهای کم اهمیت و روزمره میشود؛ اما این حرفهای به ظاهر کم اهمیت نقش مهمی در استحکام یک رابطهی عاطفی دارند. در داستان همین خانواده که در پایان فیلم در یک سکانس عاشقانه تصمیم به کنار گذاشتن موبایل، رفتن به کافه نادری، قدم زدن در خسروی و حدس زدن داستانهای زندگی عابران پیاده میگیرند، متوجه میشویم که همین کارهای بیاهمیت و خارج از اولویت نقش مهمی در جذاب و دوستداشتنی نگهداشتن یک رابطهی عاشقانه دارند و فضای مجازی دارد آنها نابود میکند.
زندگی لاله و شوهرش، پس از چندین سال در سینمای ایران، یک نمود واقعیتر از زندگی یک زوج جوان ایرانی را نمایش داد. برخلاف مشی فیلمهای سابق که سراسر دعواست و چالش و خیانت، لاله و شوهرش هم چالش و قهر دارند و هم عاشقانه و توافق و محبت.
خوشحالم که به قول علی معلم این فیلم در این بعد خود ، «سندرم اصغر فرهادی» نداشت و یک جامعهی سراسر سیاه را برای ما بهنمایش نگذاشت.
زندگی سوم هم داستان یک جوان آس وپاس (محسن کیایی) است که در اینستا تعداد زیادی فالوور دارد و میخواهد با تبلیغات در پیجاش پول جمع کند و برود خارج پیش عشقاش. او دست به هر دروغی میزند تا مشهور شود و فالوورهایش زیاد شوند.
تمام زندگی جهان برای غریبهها یک نمایش است، یک شخصیت پوشالی، فقط جایی میتواند خودش باشد و از احساسات واقعی «خودش» بگوید که همه چیزش را از دست داده و امیدی برای جلب توجه سارا ندارد. فقط پیش سارا میرود تا از حال بدش برای او بگوید و سارا فقط میرود که بشنود.
یک سکانس خیلی خوب در فیلم، جهان بالای ماشین میرود و فریاد میزند : «بچه بودم رفتم در دبیرستان دخترونه زدین تو گوشم، فکل گذاشتم اومدم تو خیابون چیدینش، ولی اینجا (تو موبایل) مال منه، آقا دنیای من این توئه؛ (با فریاد) اینجا منو میفهمن!»
این جملات هم میتواند به یکی از علل افراط در استفاده از شبکههای مجازی در نسل جوان ما اشاره کند. جوانی که در دنیای بیرون تفریحات دلخواهش را نمی یابند، درحالی نه که قوانین موجود را و نه ایدههای قانونگذار آن را «درک» میکند، سرخورده و ناامیدانه به دنبال جهان دیگری میگردد که کمی اتفاقات دلخواهش را در آنجا رقم بزند. به فضای مجازی که میرسد، آن را بیش از حد تصور آزاد میبیند و دیگر حاضر نیست به دنیای حقیقی بازگردد.
برای مثال این نوجوان برای ارتباط با دختری هم سن خودش در دنیای حقیقی با موانع بسیاری روبهروست، اما حال هرروزه در گروههای غیر شخصی و پرتعداد، عکس هزاران دختر را با ولع ورانداز میکند و با هرکدام که اراده کند ظرف چند ثانیه میتواند ارتباط برقرار کرده و پیام رد و بدل کند؛ این هم برای خودش مسئلهی قابل توجهیست .
محسن کیایی به تنهایی ارزش فیلم را بالا برده و نقش را خوب از آب درآورده است. میتوان گفت تخصص محسن کیایی اگر یک نقش باشد، همین نقش جوانِ ۲۵ سالهی آسمان جل و پلاسِ در شبکههای اجتماعی است؛ هم از لحاظ فیزیکی نقش جوان خپلِ بیعار و فست فودخور این روزها به او میآید و هم خودش به ادبیات این قشر به خوبی مسلط است.
بابک حمیدیان اما نتوانسته نقش یک جوان متفکر را خوب در بیاورد؛ البته مقدار زیادی از این مهم تقصیر فیلمنامه و دیالوگهای شعاری و منبری گونهی فیلم در تقبیح فضای مجازی است که بازی فرد باهوشی مثل حمیدیان هم حجابی بر این ضعف نشده است.
مینا ساداتیان هم مانند بابک حمیدیان خوب نبود، برعکس بهنام تشکر، پانته آ پناهیان و محسن کیایی که فیلم بدون بازی خوب آنها، کاملا بیارزش میشد.
عوامل فنی:
فیلمبرداری فیلم بر عهدهی علیرضا زریندست بود که همانند سرو زیر آب بسیار عالی و استادانه کار شده است. کادرهای خوب، حرکتهای دقیق و معنادار دوربین و زاویههای خوب با خطوط، شما را پای دوربین زریندست مینشاند.
موسیقی خوب فیلم بر عهدهی خلعتبری بود که بهخوبی توانست قسمتهایی از فیلم که دیالوگ ندارد را با موسیقی منطقی و معنادارش دیالوگدار کند و «عاطفه»ی بازیگرِ بدون دیالوگ را انتقال دهد؛ و این است کارکرد درست موسیقی در یک فیلم، اگرچه تا حالت ایدهآل فاصله ی بسیار دارد. در پردهی سوم فیلم با زنده شدن امید در داستان، موسیقی نقشی کلیدی بازی میکند .
صداگذاری فیلم هم با کیفیت ظاهر شد، بهخصوص در قسمتهایی که خواب و خور جهان نمایش داده میشد.
دیالوگهای مهم:
سارا (دختر والیبالیستی که تصادف کرده): «اینجا هیچکی واقعن بهت گوش نمیکنه ، هرکی فکر میکنه چمن اون یکی سبزتره…»
جهان: «صدامو داری؟؟ صدامو هیچ خری نداره.»
کاوه (به پدرش): «بعضی وقتا فک میکنم زاکربرگ شبا نشسته داره منو زنمو تماشا میکنه.»
در مجموع، بازهم تاکید میکنم که این فیلم حرف تازهای برای گفتن ندارد. پیشنهاد میکنم مقایسه کنید این اثر را با سریال Black Mirror. هر اپیزود این سریال پیشبینی یک سناریو از دنیاییست که فضای مجازی آن را تسخیر کرده است. هر اپیزود یک داستان کاملا جدید و منحصر به فرد ارائه میکند و هر مخاطبی را از ترس محقق شدن چنین جهانی به تفکر دربارهی فضای مجازی و قدرت غیرقابل مهار آن، وا میدارد. مقایسه کنید این سریال را با حرفها و دیالوگهای وعظ گونهی جشن دلتنگی که ای وای و چه قدر اینستا بد است و ما به کدام سمت میرویم. «کلیشه» دقیقترین توصیف برای دیالوگها و آسیبشناسی اثرات مخرب فضای مجازی در این فیلم است.
اما فراموش نکنیم که سینمای ما در آغاز راه است، هنوز فیتیلهی انتظار خود را پایین نگه میداریم و امیدواریم هر سال با فراهم شدن شرایط زیرساختی و تربیت استعدادها، شاهد آثار قویتری باشیم.
سعید زعفرانی
بحران هویت
فیلمسازان زیادی ممکن است این روزها با ایدهی تبدیل واقعیت این روزهای جامعهی ما یعنی «اینستاگرام» و به طور کلی، تحولاتی که این دست از ابزارهای اجتماعی در زندگی روزمرهی انسانها ایجاد کردهاند دست به نگارش فیلمنامه و ساخت فیلم بزنند. «پوریا آذربایجانی» چنین فیلمی را با کاوش در قصههای مختلف و متفاوت درگیر با این واقعیت ساخته و امسال روانهی جشنواره فیلم فجر سی و ششم کرده است. در ادامه با نقد فیلم جشن دلتنگی با گیمنیوز همراه باشید.
فیلم «جشن دلتنگی» از آنجا که به طور تمام قد از ماهیت انتقادی خود نسبت به پدیدهی ابزارهای اجتماعی و ارتباطی دفاع میکند، یک اثر بحث برانگیز قلمداد خواهد شد. فیلم پوریا آذربایجانی با تصویری کاملا نمادین از جسمی مستغرق در دریایی آغاز میشود که احتمالا بزرگترین و مهمترین موتیف آن هم هست. لحن فیلم به طور خاص تاکید دارد که ما همه در دریای بیکران تحولات تکنولوژیک دست و پا میزنیم و در حال غرق شدن هستیم. با اولین کات، فیلم به دنبال اولین شخصیت داستانهایش به صفحهی اینستاگرام دیگری میرود و همینجا، مرز واقعیت و تصویر مجازی را مشهود میسازد.
داستان در مورد چند شخصیت متمایز با داستانهایی متفاوت است که برای ادامهی دلخوشیهای خود در زندگی تنگ و تاریک و افسردهای که دارند، به فضای مجازی و به خصوص اینستاگرام روی میآورند. یکی از این شخصیتها، «جهان» است که به گفتهی خودش سه و نیم میلیون دنبالکننده دارد و برای رفتن از ایران به دنبال دریافت وجوهی برای تبلیغ در صفحهی خود است. او در عین حال بعد از همهی تلاشهایی که برای جمع کردن این میزان از «توجه» انجام داده، در آخرین خبر اعلام کرده که خودکشی کرده است. معضلی که در فیلم به صورتی نامفهوم و نامعلوم رها میشود و ادامه پیدا نمیکند تا یکی از ایرادات مهم داستان را شکل بدهد. جهان، به دنبال مهاجرت به کشور ایتالیا برای پیگیری رابطهی عاشقانهی خود است که سالها پیش رها شده. در عین حال او در اولین صحنههای فیلم در حال بررسی پروفایل شخصیت مهم دیگری است. «سارا» یک والیبالیست است که در صفحهی مجازی خود تصویری را ارائه میدهد که دلش میخواهد! تصویری دور از واقعیت.
فیلمساز با هوشمندی و با استفاده از فرم درست، مشکل اصلی سارا را به صورت قطرهچکانی به مخاطب نشان میدهد. فیلم در همین دقایق دو یا چند بار مخاطب را غافلگیر میکند و باز هم به تشریح مرز واقعیت و تصویر مجازی زندگی آدمها دست میزند. مرزی که خیلی زود به کلیشهی اصلی فیلم تبدیل میشود و با اینکه تا پایان نسبتا جذابیت خود را حفظ میکند، نمیتواند تاثیر گذار واقع شود چون به عمد و به دفعات نشان داده میشود و به همین ترتیب از شدت حساسیتزایی آن کاسته میشود.
دیگر شخصیت ماجرا «افسانه» است و خانوادهی او که مشخصا متوسطترین پرداختهای فیلم را دارند. این بخش از داستان فیلم در کنار پرداختن به ماجرای دستپخت اینستاگرامی «افسانه بانو» و کشمکشهای او با همسرش (که در خلال آن یک خردهداستان روابط پدر و دختر هم تعریف میشود) به عشق از دست رفتهی مرد قصه هم میپردازد. مردی که با وجود بازی قابل قبول و متفاوت از «بهنام تشکر» در نهایت به تصویری تار و رنگ و رو رفته از شخصیت تبدیل میشود و نه تنها نمیتواند عقدههای نوستالژی و درگیری با تکنولوژی او را درست و به جا ترسیم کند، که او را به نمایندگی از مرد سنتی در دنیایی مدرنزده تبدیل میکند که با ژست مهندس، ماشین گران قیمت، تحصیلات و لئونارد کوهن در تناقض است. رفتاری که از او سر میزند متمایز از دیگر شخصیتها متعلق به دههای که در آن زندگی میکند نیست، اما فیلمساز باور دارد که این شخصیت، سفیدترین شخصیت قصهاش است و به همین خاطر در مورد او قضاوت نمیکند، داستانش را بی سرانجام میگذارد و به همین ترتیب از تبدیل شدن او به یک شخصیت کامل و درست سینمایی جلوگیری میکند. ضربه را فیلمساز به فیلم میزند و نه چیزی دیگر.
دو شخصیت دیگر یعنی «لاله» که حامله است و شوهرش (با بازی خوب بابک حمیدیان) که در ماه 20 روز دور از خانه کار میکند، باورپذیرترین ابعاد داستانی فیلم را تشکیل میدهند. قصهی ذاتا عاشقانهی آنها با کشمکشی کاملا باورپذیر و قابل درک آغاز میشود و در نهایت با یک پایان دلچسب به انجام میرسد. مهمترین نکتهی داستان این دو شخصیت در فیلم جشن دلتنگی تحولی است که برای این خانواده رخ میدهد. یک دیالوگ کلیدی برای تمام کردن ماجرای این دو کافی است. زمانی که زن و شوهر قول میدهند از گوشی خود استفاده نکنند.
فیلم با اینکه حرفهای زیادی برای زدن دارد، برای انتقال مفاهیم خود در اکثر اوقات به چیزی بیشتر از کلیشههای معمول دست نمییازد. در تکنیک کلیشه میبینیم. در شکلگیری داستان و موقعیتها کلیشه است و در فضاسازی، دیالوگ و حتا قاب مدام از آنها استفاده میشود. نکته اینجا است که پرداخت و شکلگیری این کلیشهها به خوبی صورت میگیرد. فیلمساز به طور حتم بلد نیست موقعیتی کاملا منحصر به فرد بسازد، اما در سبکی که او کار کرده مگر چند موقعیت منحصر به فرد یافت میشود؟ مطلقا نمیشود کلیشههای این فیلم را ایراد بزرگ آن دانست، چرا که کلیشه را از رئالیسم اجتماعی بگیریم، چه چیزی برای آن باقی میماند؟
ماجراهای فیلم برای انتقال مفهوم شکلگیری و ایدهی کلی فیلمساز شکل گرفتهاند و به هم پیوند خوردهاند. در چند موقعیت مخصوصا فیلمساز در ارتباط دادن داستانهای مجزای فیلمش موفق است و در برخی از مواقع هم نه. با اینحال انسجام فیلم حفظ میشود و وقتی به ریتم خوب و سر پای فیلم فکر کنیم متوجه میشویم که پوریا آذربایجانی فیلم پا به رکابی ساخته که اگرچه از لحاظ فنی و حتا فیلمنامه تحفهی خاصی نیست، یک فیلم خوب است و ارزش دیدن را دارد.
فیلم جشن دلتنگی به طور خاص در یک سکانس ویژه به «بحران هویت» میپردازد و زهر خود را همینجا میریزد. فیلم از به تصویر کشیدن موقعیتهای آزاردهنده و سوژههای بحرانزده ابایی ندارد و از همهی این جسارت خود برای رسیدن به پرداخت درست سکانس سخنرانی جهان در ترافیک بهره میبرد. در همین لحظات، هم مخاطب و هم فیلمساز میداند که این حرفهای اصلی فیلم است که حالا روی سقف ولکسواگن استیشن ایراد میشوند. برداشتی مدرن از تمام تکگوییهایی اعتراضی در سینما. «محسن کیایی» به خوبی میتواند در این لحظات تمام احساسات خود را منتقل کند و بازی خوب خود را تکمیل کند. میزانسن معنادار این صحنه، تصویر جوان معترض به بحران هویتی که جامعه در برابر آن مسئول است را در کنار قامت کشیدهی برج میلادی قرار میدهد که نماد تهران امروز است. تهران اینستاگرامی. تهرانی که از دور زیبا است. جامعهای که به محض روبرو شدن با خود واقعیاش، حالبههمزن است.
نقد فیلم جشن دلتنگیبازی محسن کیایی یکی از نکات مثبت فیلم است. نباید فراموش کرد که او یکی از بازیگران همیشه خوب سینمای ایران است و در همهی نقشهایی که ایفا کرده کوشیده تصویر قابل درک و قابل قبولی از شخصیت ارائه دهد. رلی که در این فیلم بازی میکند هم به اجرای خوبی رسیده و به قدر کافی، برای این فیلم در این سطح یک بازی درخشان محسوب میشود. بعید است کیایی برای این فیلم و این نقش نامزد دریافت جایزه شود، اما اگر این اتفاق بیفتد هم شگفتی آنچنانی رخ نداده است.
فیلم احتمالا آنقدر رضایت مخاطب و هیئت داوران جشنواره را جلب نخواهد کرد که بتواند در بخشهای مختلف در میان نامزدها دیده شود. با این حال یکی از فیلمهایی است که تماشای آن در ایام جشنواره، تصمیم کاملا غلطی نیست.
.
منابع
https://www.salamcinama.ir/post/0yjZ/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%AC%D8%B4%D9%86-%D8%AF%D9%84%D8%AA%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%DB%8C-%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%85
https://moviemag.ir/cinema/zoom/iran/20924-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%AC%D8%B4%D9%86-%D8%AF%D9%84%D8%AA%D9%86%DA%AF%DB%8C
http://blog.namava.ir/jashne-deltangi-film-review/
https://netnevesht.com/jashne-deltangi-movie-rhttps://www.tasnimnews.com/fa/news/1396/11/20/1652065/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%AC%D8%B4%D9%86-%D8%AF%D9%84%D8%AA%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AEhttps://www.dbazi.com/movies/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%AC%D8%B4%D9%86-%D8%AF%D9%84%E2%80%8C%D8%AA%D9%86%DA%AF%DB%8C/2/
%D9%88%D8%A8-%D8%A8%D8%A7-%D8%B1%DB%8C%D8%AA%D9%85%DB%8C-%D9%86%D9%81%D8%B3-%DA%AF%DB%8C%D8%B1
http://gamenews.ir/1396/11/25463/jashn-deltangi-review-fajr-film-festival/