متشابه

گارگین فائی

 

این یکی شیر است سلطان وحوش

وآن یکی شیر است در صبحانه نوش

این یکی خوار است یعنی پست و بد

آن یکی خار است با گل در سبد

این یکی زجر است یعنی انزجار

وآن یکی ضجر است دلتنگی ز یار

این یکی سدر است پس نوعی شجر

وآن یکی صدر است به معنی سر

این که خان است حکم او فرمان بشد

وآن که خوان است سفرهء الوان بشد

این یکی سور است پس مهمانی است

وآن یکی ثور است گاو نری است

معنی عاجل بدان شد با شتاب

معنی آجل تو در فردا بیاب

آنچه گور است گشت معنی گورخر

وآنچه گور است داد از مردن خبر

این یکی حور است یعنی آفتاب

وان یکی هور است زیبا چشم ناب

این نواحی معنیش در منطقه

وآن نواهی نتهی گردد از همه

این قیاس از کل به جزئی رفتن است

وآن غیاث از درد و آهی رستن است

این یکی قدر است یعنی ارزش است

وآن یکی غدر است کذب و لرزش است

این امارت معنیش سلطانی است

وآن عمارت سازش و ویرانی است

این که طوفان است از بادی شدید

وآن که توفان است غرش را مدید

آنچه در منزل بود یعنی حیاط

زندگی را هم کنی معنی حیات

این یکی تهدید شد از ترس وبیم

وآن یکی تحدید از حد و حریم

این یکی سیر است ضد اشتها

وآن یکی سیر است همراه غذا

این یکی عظم است یعنی استخوان

وآن یکی عزم است میل این و آن

این یکی مهر است در فصل خزان

وآن یکی مهر است در دل بی گمان

این که محجور است شد غیررشید

وانکه مهجور است دوری را بدید

این که خیش است معنیش گاوآهن است

وآنکه خویش است انتسابی بر تن است

این یکی تار است از انواع ساز

وآن یکی تار است تاریکی بساز

این یکی قوس است پس تیر و کمان

وآن یکی  غوث است یاری بر فغان

آنچه میلی می کند برپا هوا

وآنچه سنگی می کَنَد از جا هوا

این یکی قُُرب است نزدیک و کنار

وآن یکی غُرب است دوری از دیار

این که باشد از ریاضی گشت جبر

وآنکه الزام و نیازی گشت جبر

معنی این سفر یعنی یک کتاب

معنی آن صفر در ارقام یاب

این که قاضی است حکم را صادر کند

وآنکه غازی است جنگ بر جابر کند

این یکی جذر است در علم حساب

وآن یکی جزر است باشد از سهاب