نقد فیلم مصادره
نقد فیلم مصادره
گرد آوری از گارگین فتائی
.
کارگردان
مهران احمدی
تهیهکننده
محمدحسین قاسمی
نویسنده
علی فرقانی
بازیگران
رضا عطاران
هومن سیدی
بابک حمیدیان
مزدک میرعابدینی
میرطاهر مظلومی
ملینا
آلیسا
هادی کاظمی
مهران احمدی
امیرصدرا حقانی
هارمیک سوقومونیان
راوی
ناصر طهماسب
موسیقی
مسعود سخاوتدوست
فیلمبرداری
مسعود سلامی
تدوین
سجاد پهلوانزاده
توزیعکننده
نیکان فیلم
تاریخهای انتشار
۲۳اسفند ۱۳۹۶
مدت زمان
۱۰۸دقیقه
کشور
ایران
زبان
فارسی، انگلیسی
فروش گیشه
۱۵٬۶۸۳٬۵۵۳٬۰۰۰تومان
مصادره اولین فیلم مهران احمدی در مقام کارگردانی است به نویسندگی علی فرقانی و تهیهکنندگی محمدحسین قاسمی و محصول سال ۱۳۹۶ است.
این فیلم در تاریخ ۲۳ اسفند ۱۳۹۶ در سینماهای ایران اکران شدهاست.
تمامی صحنههای مربوط به آمریکا در کشور ارمنستان فیلمبرداری شده است
داستان فیلم
مصادره» روایت اسماعیل کارمند خرید ساواک است که هیچ اطلاعی از کم و کیف سازمانی که در آن کار میکند ندارد. اسماعیل تفریحش رفتن به کاباره و تماشای اجرای موسیقی یک گروه آمریکای لاتین، بهویژه خواننده زن زیبای این گروه و خرید اعانه ملی است. یکبار شانس در خانه اسماعیل را میزند و بلیتش برنده میشود و اسماعیل با این پول زمین بزرگی در عباسآباد میخرد. ازدواج اسماعیل با کلمنته، خواننده زن گروه موسیقی و تولد فرزندشان منتهی میشود به انقلاب سال ۵۷ و اسماعیل بیخبر از همهجا، راهی ادارهاش میشود و در آنجا به جرم مشارکت در شکنجهگریهای ساواک به اعدام محکوم میشود اما با کمک دوستش جلال خاوندی از زندان فرار میکند و با خانوادهاش راهی مکزیک میشود. اسماعیل حالا مجبور است به هر کاری تن دهد تا زندگیاش را بگذراند و حتی معشوقه سابق همسرش را نیز تحمل کند. . اسماعیل که در ایران یک کارمند ساده بوده است و همیشه هم زندگی ساده و بیآلایشی داشته است، سالها در آمریکا بهسختی زندگی کرده است، هر شب بافکر زمینهای بیصاحبش در ایران سر به بالین گذارده است و هرروز پیرتر و شکستهتر شده است تا جایی که کمکم تا مرز جنون پیش میرود. او به هر حربهای دست میآویزد شاید راه بهجایی ببرد. درست مثلاً در یک شبکه ماهوارهای مربوط به گروههای اپوزسیون حاضر میشود و ترانههای قدیمی را همراه چند پیرمرد و پیرزن دیگر میخواند بعد هم استودیو را تمیز میکند و راهی خانه میشود.از سوی دیگر، علاقه اسماعیل به لاسوگاس و امیدش برای یکلحظه شانس و زیرورو شدن زندگیاش و در کلیت، تناقض فرهنگ ایرانی که با خود به آمریکا برده است،
زکریا فرزند اسماعیل است که در آمریکا بزرگ شده است و ملغمهای از فرهنگ و زبان ایرانی و آمریکایی است و با دیدن حالوروز وخیم پدرش تصمیم میگیرد به ایران بازگردد و تکلیف زمینهایشان را شخصاً مشخص کند. اساساً روایت «مصادره» از ورود زکی به ایران و ترسش از تصویری که از ایران در ذهنش ساختهاند شروع میشود و با یک فلاشبک، زندگی و گذشته اسماعیل و راهی که پسرش را روانه ایران کرده است برای بیننده مرور میشود؛ اما کلیدیترین و واقعیترین شخصیت «مصادره» جلال خاوندی است که از ابتدای داستان گه گاهی با او همراه میشویم و هر بار رنگ جدیدی به خود گرفته است و هر بار به زیرکانهترین شکل ممکن رنگ جماعت شده و خود را در دل قدرت جایداده است
کارگردان :
مهران احمدی : متولد 1352 در تهران است و فارغ التحصیل رشته بازیگری از دانشگاه آزاد می باشد. احمدی فعالیت بازیگری خود را با بازی در آثار عبدالرضا کاهانی نظیر « بیست » و « آنجا » آغاز کرد و پس از آن نیز با بازی در سریال « پایتخت » توانست شهرت فراوانی بدست بیاورد. « مصادره » نخستین تجربه کارگردانی مهران احمدی به شمار می رود.
نقد فیلم
مصادره نخستین فیلم مهران احمدی در مقام کارگردان و یکی از فیلمهای سی و ششمین جشنواره فیلم فجر است. مهران احمدی را به واسطهی بازیهایش که بیشتر در ژانر کمدی بوده میشناسیم اما اینبار دست به ساخت یک طنزسیاسی زده است. ایدهی اولیهی این فیلم ایرانی جذاب است و فیلم با یک شروع جذاب امیدهایمان را برای تماشای یک کمدی متفاوت و جلوتر از سایر کمدیهای گیشهای مرسوم در سالهای اخیر سینمای ایران، زنده میکند.
اسماعیل، کارمند ادارهی ساواک (البته به صورت آزمایشی!) که تنها، ماموریت خرید وسایل مورد نیاز اداره را به عهده داشته، پس از انقلاب مورد بازجویی قرار گرفته و مجبور است کشور خود را ترک کند. همانطور که گفته شد حادثهی محرک فیلم جذاب است و خبر از یک کمدی سیاه با رگههایی از کنایههای سیاسی میدهد. در همان شروع، شخصیت مجبور است دارایی های خود را که مهمترین آن یک زمین است رهاکرده و به همراه همسر غیرایرانی خود کشورش را ترک کند. فیلم به روایت این دست آدمها که شاید در زمان انقلاب نقش به خصوصی نداشتند اما دچار زیانهایی شدند میپردازد. همسر اسماعیل زنی از خطهی آمریکای لاتین است و این موضوع بستر طعنههایی به روابط سیاسی ایران و کشورهای حاضر در این ناحیه و همچنین تصوراتی را که مردم ایران از آمریکای لاتین دارند فراهم میکند. فیلمساز تا اینجا دست روی ایدههای خوبی گذاشته بود اما فیلم از جایی که اسماعیل ایران را ترک میکند روند نزولی خود را آغاز میکند. گویی مجددا باید شوخیهای جنسی، درگیریهای لفظی، اتکا به بازی رضا عطاران و موقعیتهایی را که از مسیر فیلمنامه خارج هستند مانند سایر فیلمهای کمدی ایران شاهد باشیم. موقعیتهایی که دیگر موجب خندهی مخاطب باهوش سینما نمیشود.
فیلمساز سعی میکند در ادامه برای پر کردن میان فیلم، شبکههای ماهوارهای و آدمهای ساواکی سابق را که حال در آنسوی مرزها علیه ایران تبلیغات میکنند هدف بگیرد (به نوعی شبیه به کاری که مهران مدیری در طنز «بمب خنده» میکند) اما مخاطب سردرگمش بیشتر به دنبال این میگردد که مسیر اسماعیل قرار است به کجا ختم شود. موتیفهای (عامل تکرار شونده) پیدرپی از اینکه اسماعیل مدام به صورت تلفنی وضعیت زمینش را پیگیری میکند بیش از همان بار اول کمکی به پیشبرد داستان نمیکند. هومن سیدی (در نقش پسر اسماعیل) به نوعی جز تکرار بازیاش در سریال عاشقانه چیز تازهای در این فیلم ندارد. شخصیتهای دیگر نیز به خوبی پرداخت نشدهاند از جمله دوست اسماعیل (با بازی بابک حمیدیان) که فقط جاهایی که فیلمنامه نیاز به گرهگشایی دارد خود را نشان میدهد یعنی جایی مثل کمک کردن به اسماعیل برای رفتن از ایران و همچنین جمع کردن پایان فیلم.
فیلم به لحاظ فیلمبرداری جنس تصویری از نوع فیلمهای فانتزی مانند Amelie دارد. به نوعی من اسم این نوع تصویر را تصویری از جنس فانتزی میگذارم که ویژگیهایی همچون رنگهایی با Saturation و Sharpness زیاد دارند. در فیلم بمب پیمان معادی نیز به دلیل داشتن چنین فضایی شاهد تصویری از جنس فانتزی بودیم. گویی فیلمهایی از قبیل Amelie الگویی برای تصویر سازی فانتزی به شمار میآیند. همچنین باید ذکر کرد که احمدی در جاهایی (به خصوص مرتبط با فضای آمریکای لاتین) سعی کرده دکوپاژ فیلمهای وسترنی را پیاده کند که به زعم برخی شاهد فیلم کمدی وسترن باشیم. از جمله سکانسی که خود مهران احمدی وارد میشود و شاهد یک دکوپاژ وسترنی در پایان بندی فیلم هستیم.
در ابتدای متن گفتیم که فیلم، یک طنز سیاسی است. شاید بد نباشد به یک نمونهی موفق ایرانی در این گونه اشاره کنیم. فیلم مکس ساختهی سامان مقدم نیز یک فیلم کمدی سیاسی است. خلاصهی فیلم این است که وزارت ارشاد قصد دارد از نخبگان ایرانی مقیم خارج دعوت کند تا در یک سمینار فرهنگی به ایران بیایند و دربرنامههای فرهنگی برای ایرانیان سخنرانی یا برنامه اجرا کنند. یکی از این دعوتنامهها قرار است برای یک رهبر ارکستر که شخصیت برجسته و صاحب نامی است و در آمریکا زندگی میکند فرستاده شود اما این دعوتنامه اشتباهاً برای آقای مکس که خوانندهی کافه و کابارههای لوس انجلس است فرستاده میشود و آقای مکس با حیرت فراوان که چگونه مردم داخل ایران خصوصاً مسئولان نظام، وی را در لوس آنجلس کشف کردهاند، با گروه خود به ایران سفر میکند. در ایران که هیچکس هنوز به هویت اصلی مکس پی نبرده است از مکس استقبال شاهانهای میکنند و از وی دعوت میشود تا در سالنهای مجلل تهران برای شخصیتهای دولتی و مردم برنامه اجرا کند. کمکم پس از اجرای چند برنامه و خواندن آهنگ، عدهای از برنامه سازان وزارت ارشاد به اشتباه خود آگاه میشوند و برای رهایی مکس از دست افرادی که قصد کشتنش را دارند، تدابیری میاندیشند تا او را از ایران خارج کنند.
مکس فیلمی است که از ابتدا تا انتها بر اساس فیلمنامهی دقیقش جلو میرود و صرفا به ایدهی اولیه جذابش بسنده نمیکند. به همین دلیل است که در سینما برای فیلم مصادره افسوس خوردم. چرا که مصادره نیز با انتخاب ایدهی اولیهی جذابش من را یاد مکس انداخت اما رفته رفته جذابیت شروع فیلم حفظ نشد. دلیل آن هم این است که شخصیت مکس و موانع پیش رویش خیلی روشن تر از شخصیت اسماعیل و موانع پیش روی او طراحی شده است. در مصادره ایدهها و اتفاق هایی از بیرون مسیر اسماعیل را پیش میبرند. مثلا اسماعیل یک اگهی پیدا میکند یا اینکه همکار ساواکی سابق خود را اتفاقی میبیند. اینها به نوعی از روشن بودن مسیر فیلم کم میکند و منجر به از همگسیختگی میشود. شاید بتوان امیدوار بود مهران احمدی در تجربههای بعدیاش این نواقص را برطرف کند و مژدهی یک فیلمساز کمدی متفاوت را بدهد.
مهران احمدی سالهاست که در عرصه بازیگری فعالیت می کند و مخاطبین ایرانی نیز او را بیشتر با سریال تلویزیونی « پایتخت » به خاطر می آورند. احمدی در مجموع یکی از کمدین های موفق سالهای اخیر بوده و ساخت اولین فیلم سینمایی اش در ژانر کمدی، بارقه امیدی در دل علاقه مندان به سینما ایجاد کرد تا بالاخره بتوانند یک اثر کمدی ناب را از یک کارگردان تازه نفس در عرصه سینما شاهد بود. اما « مصادره » چیزی جز تکرار فرمول های موفق سالهای گذشته سینمای ایران ندارد و نمی تواند بر آن بیفزاید.
فیلم در مقدمه داستان خود خیلی زود توجه مخاطب را به خود جلب می کند. یعنی جایی که اسماعیل کارمند خرید اداره ساواک معرفی می شود که ابداً نقشی در شکنجه های این سازمان برعهده نداشته اما با وقوع انقلاب اسلامی در ایران مجبور شده به آمریکا مهاجرت نماید. مقدمه « مصادره » فرصت کم نظیری را برای خلق یک کمدی هوشمندانه که بتواند موقعیت های کمیک ایجاد نماید در اختیار سازنده قرار داده است. مقدمه مذکور می توانست سرشار از ایده های بکر باشد که در قالب یک کمدی سیاه به مخاطب ارائه شود و در عین حال که خنده را بر لبان مخاطب می آورد، تلنگری نیز به ذهن تماشاگرش می زد تا اندکی اندیشه را نیز تجربه نماید.
اما سازندگان فیلم آشکارا از پرداختن به وجه سیاسی داستان خودداری کرده اند تا اثرشان ابداً حتی نزدیک به خط قرمزها نشود و در یک مسیر صاف و بی دردسر قدم بردارد. با اینکه فیلمنامه « مصادره » در ذات یک اثر سیاسی است و تمام اتفاقات رخ داده در آن نیز می بایست سمت و سوی اجتماعی - سیاسی می یافت، اما مهران احمدی تنها به بیان مقدمه فیلم اکتفا کرده و پس از آن در همان مسیری گام بر می دارد که آثار پرفروش سالهای گذشته نظیر « من سالوادور نیستم » و بطور خلاصه، تمام آثاری که با محوریت رضا عطاران ساخته شده، قدم برداشته اند.
« مصادره » خیلی زود تکلیفش را با مخاطب مشخص می کند و نشان می دهد که تمام بار فیلم قرار است بر دوش ستاره پولساز آن یعنی رضا عطاران باشد. بازیگری که در چنین آثاری به نقطه ای رسیده که کمتر فیلمسازی حوصله هدایت او را دارد و بطور خلاصه او را به حال خود رها می کنند تا وی براساس بامزگی ذاتی خود بتواند از مخاطب خنده بگیرد. بامزگی که از عصبانیت های لحظه ای عطاران و بر زبان آوردن تکه کلامهای کوتاه او که اغلب سمت و سویی جنسی نیز دارند سرچشمه می گیرد و در « مصادره » نیز دوباره به کار گرفته شده تا مخاطب به خنده بیفتد.
البته احمدی برای تضمین فروش فیلم، اینبار هومن سیدی را نیز مستقیماً از سریال « عاشقانه » و آثار کمدی ماه های اخیرش به « مصادره » منتقل کرده تا او نیز با سبک و سیاق دیالوگ گویی منحصر به فرد خود که در چند سال اخیر طرفداران بسیاری در سینما و شبکه نمایش خانگی یافته، وظیفه اجرای بخش هایی از فیلمنامه ویران « مصادره » را برعهده بگیرد. شخصیتی که او ایفا می کند نه قرار است به پیشبرد فیلمنامه کمکی کند و نه تاثیری در روند داستان زندگی اسماعیل داشته باشد.
فیلم درست در زمانی که نیاز به پرورش ایده درخشان اولیه خود دارد، به همان دام آشنایی می افتد که تقریباً تمام آثار کمدی سالهای اخیر ایران به آن دچار شده اند یعنی شوخی های جنسی تکراری که ظاهراً همیشه در حال تکرار هستند و همیشه هم مورد استقبال قرار می گیرند. موضوع ختنه ذکی از آن دست شوخی هایی است که در سالهای اخیر تقریباً در تمام کمدی هایی که به نوعی داستانشان در خارج از مرزهای ایران روایت می شود یا فردی از آن سو به ایران می آید، تکرار شده و ظاهراً قرار است تماشاگر ایرانی از سالهای به اکران درآمدن « ازدواج به سبک ایرانی » تا به امروز، کماکان می تواند به شوخی " ختنه ای " با خیال راحت بخندد!
با اینحال باید گفت که نخستین تجربه کارگردانی مهران احمدی در حوزه طراحی صحنه و فیلمبرداری ، اثری قابل ستایش است که بهرحال دنباله روی آثار پر زرق و برقی نظیر « من سالوادور نیستم » بوده که داستان و فضای آن در فضای خارج از کشور روایت می شود تا شرایط سازندگان برای ایجاد برخی از موقعیت های کمیک مهیا باشد. فیلمبرداری و طراحی صحنه « مصادره » را می توان از معدود نکات قابل تحمل اثر برشمرد.
« مصادره » کمدی تکراری است که با مقدمه ای بسیار خوب آغاز می شود اما بلافاصله آن را نابود می کند در اواسط داستان نیز میخ محکمی بر تابوت آن می زند. نخستین تجربه مهران احمدی فراتر از یک کمدی جنسی تکراری پیش نمی رود که با محوریت رضا عطاران ساخته شده که تحت هر شرایطی می تواند تماشاگر را به سینما بیاورد و فروش اثر را تضمین نماید. اشاره نصفه و نیمه فیلم به شخصیت های سیاسی نظیر خاوری که با حضور شخصیت عجیبی به اسم " خاوندی " در فیلم حضور دارد، به حدی هوشمندانه و بُرنده نیست که حتی برای لحظه ای در ذهن مخاطب باقی بماند. نکته ناامید کننده درباره « مصادره » این است که اثر درونمایه ای سیاسی دارد و تمایل به تلنگر زدن به شخصیت های سیاسی و اجتماعی دارد اما از ترس ممیزی و مشکلات اکران، آنها را به حال خود رها کرده تا در نهایت کلیت « مصادره » همان ختنه و تکه پراکنی های جنسی باشد که ظاهراً هنوز هم توان خنداندن مخاطب را دارد!
در مصادره قرار نیست کمدی خوب ببینیم
هومن نشتائی
قرار نیست کمدی خوب ببینیم
بعد از فهمیدنِ مشغول شدن مهران احمدی به عنوان کارگردان برای یک کار کمدی، دلمان را خوش کردیم برای دیدن یک کمدی خوب، بعد از دیدن چندین کمدی که چنگی به دل نمیزد و فقط برای فروش ساخته شده بودند. انتظار عجیبی نداشتیم، اما خوشحال بودیم که یک کارگردان جدید داریم و شاید بتواند یک تکانی به کمدی ایران بدهد. اما متاسفانه حالا حالاها باید صبر کنیم.
«مصادره» به ظاهر اثری خوش ساخت است و تیزر آن خیلی از مخاطبان را گول زد. فیلم طراحی صحنه با جزئیاتی دارد و شاید همین باشد که از ابتدا مخاطب را درگیر خودش کند. همراه با حرکات نرم دوربین که وقایع را به درستی تبدیل به تصویر کرده است. اما چرا «مصادره» هم نمیتواند موفق شود. مصادره مانند بسیاری از کمدی های دیگر سوژه تکراریای را انتخاب کرده است، اما توانسته با کمی سر و شکل دادن فرنگی به آن و خرج کمی خلاقیت آن را با دیگر آثار متفاوت کند. اما شوخیها همان است. از طرفی دیگر شوخی های جنسی (که مردم در هر حالتی به آن میخندند) در فیلم کم نیست. البته خوشبختانه میزان این نوع شوخیها در این فیلم در مقایسه با دیگر فیلمها کم است و سکان کشتی را دست خود نگرفته است.
نکتهای دیگر که باعث ضعف فیلم شده و از نظر مردم سطح کار را بالا برده، رضا عطاران است. رضا عطاران دیگر تبدیل به یک شخصیت شناخته شده در ایران شده است، میتوان گفت یک برند، که هر کاری بکند همه میخندند. حضور او در فیلم، تضمینی برای فروش آن فیلم است. اساسا رضا عطاران در نقشهای طنز خود درجا میزند و قصد تغییر ندارد. همه چیز مانند فیلمهای قبلی است، همان اکت، همان میمیک، همان لحن. درواقع همین باعث جذابیت رضا عطاران شده است و همین شخصیت شناخته شدهاش است که مردم بابت آن پول میدهند. اما این شخصیت رضا عطاران نویسندگان و کارگردانان را تنبل کرده و به دنبال خلق شخصیتی متفاوت نیستند. وقتی رضا عطاران هست، همه چیز حله. از رضا عطاران گذشته، بازیگر دیگری داریم، جوان، که به لطف سریال «عاشقانه» در دل مردم خیلی جا باز کرد. به حدی که وقتی او را روی پرده نقرهای میبینند برای او دست و سوت میزنند (بی فرهنگی)، و او کسی نیست جز هومن سیدی. هومن سیدی در چند کار آخر بسیار تکراری نقش خود را ایفا کرده، با همان اکت های بامزهای که مخاطبانش را به دنبال خودش میکشاند. هر چه او در کارگردانی پیشرفت محکمی دارد، اما متاسفانه در بازیگری پیشرفتی را از او شاهد نیستیم.
مصادره، سعی کرده به مخاطب خود احترام بگذارد، و این قابل احترام است. اما باز نتوانسته احترام مخاطب ایرانی را آنطور که باید حفظ کند. زیرا جدا از کمدی فیلم، قصه دچار شتابزدگی شده است و هر جا نکتهای با مزه وجود داشته، توقف کرده و به آن پرداخته است. قصه کشش همراه کردن مخاطب را ندارد و اگر طنزی در پسِ این قصه نبود بدلیل پرداخت نامناسب، مخاطبین با فیلم همراه نمیشدند. مصادره، شوخی سیاسی کم ندارد، و بدون شک نمیتواند بدون درگیری با ارشاد به مرحله اکران برسد. متاسفانه قصه نکات غیر منطقی زیاد دارد که از نظر باور پذیری مخاطب را پس میزند. مصادره، نسبت به فیلمهای طنزِ باب شده این روزها، کمدیِ محترم تری است، اما باز من را راضی نکرد. حتی مخاطبین علاقهمند به چنین فیلمهایی آنطور که باید برای این فیلم رودههاشان به هم نپیچید.
ساناز رمضانی
یک فیلم پاپکورنی
مهران احمدی، چهرهای است که بیش از دو دهه از آغاز فعالیت هنریاش در سینما و تلویزیون میگذرد، اما کمتر از ده سال است که بهعنوان چهرهای شناختهشده وارد سینما گشته و توانسته در رقابت با بازیگران طنز دیگر سینمای ایران جایگاه خود را تثبیت کند. این موفقیت بیشک از آغاز همکاری احمدی با عبدالرضا کاهانی میآید. کاهانی آنقدر استادانه احمدی را به چالش کشید که شاید خودش هم نمیدانست چنین تواناییهایی دارد، آنهم درزمینهٔ کمدی. گرچه نقطه عطف کارنامه کاری احمدی را باید مجموعه «پایتخت» دانست، اما همکاری موفق و طولانی وی با عبدالرضا کاهانی، باعث شد که وقتی خبر از ساخت اولین فیلم مهران احمدی رسید، فضایی شبیه کارهای این فیلمساز در ذهنمان متجلی شود؛ طنزی تلخ و سیاه که در عین گزنده بودن بیننده را به خنده وامیدارد و کاراکتری پیش رویش میگذارد که در عین گروتسک بودن مخاطب چارهای جز دوست داشتنش ندارد.
اما حقیقت این است که «مصادره» اولین ساخته مهران احمدی، هیچ شباهتی به فضای فیلمسازی کاهانی ندارد که این بهنوبه خود اولین امتیاز مثبت «مصادره» است که وامدار هیچ اثر قبلتر از خودش نیست. حتی باوجوداینکه به نظر میرسید، «مصادره» پا جای پای «نهنگ عنبر» بگذارد و با بازی با نوستالژی و بازسازی دهه پنجاه و شصت بخواهد از بینندهاش خنده بگیرد، اما این بعد در «مصادره» بسیار کمرنگ و ضعیف است و در مقابل تم اصلی داستان نقش چندانی ندارد، بهعلاوه «مصادره» فقط چند سال منتهی به انقلاب اسلامی را در ایران بازسازی کرده است و با محدود کردن لوکیشنهایش توانسته با تمرکز بیشتری فضا را بازسازی کند و درعینحال از تمرکز بر جنبه خاطره بازی فیلم دوری جسته است.
«مصادره» روایت اسماعیل (رضا عطاران)، کارمند خرید ساواک است که هیچ اطلاعی از کم و کیف سازمانی که در آن کار میکند ندارد. اسماعیل تفریحش رفتن به کاباره و تماشای اجرای موسیقی یک گروه آمریکای لاتین، بهویژه خواننده زن زیبای این گروه و خرید اعانه ملی است. یکبار شانس در خانه اسماعیل را میزند و بلیتش برنده میشود و اسماعیل با این پول زمین بزرگی در عباسآباد میخرد. ازدواج اسماعیل با کلمنته، خواننده زن گروه موسیقی و تولد فرزندشان منتهی میشود به انقلاب سال ۵۷ و اسماعیل بیخبر از همهجا، راهی ادارهاش میشود و در آنجا به جرم مشارکت در شکنجهگریهای ساواک به اعدام محکوم میشود اما با کمک دوستش جلال خاوندی (بابک حمیدیان) از زندان فرار میکند و با خانوادهاش راهی مکزیک میشود.از اینجاست که روایت اصلی «مصادره» شروع میشود. اسماعیل حالا مجبور است به هر کاری تن دهد تا زندگیاش را بگذراند و حتی معشوقه سابق همسرش را نیز تحمل کند. موقعیتهای طنزی که بهواسطه ناهمگونی کاراکتر و محیط پیرامونش شکل میگیرد، بار اصلی کمدی فیلم را به دوش میکشد؛ اما ورای این داستان سرگرمکننده و جذاب، یک روایت تلخ وجود دارد که هرچه داستان بیشتر پیش میرود، گزندهتر میشود، گرچه احمدی سعی کرده این بعد روایت را هم به یک کمدی دیگر تبدیل کند، اما آنقدر بار واقعیت این بخش زیاد است که عملاً تلخی آن به خندهاش میچربد. اسماعیل که در ایران یک کارمند ساده بوده است و همیشه هم زندگی ساده و بیآلایشی داشته است، سالها در آمریکا بهسختی زندگی کرده است، هر شب بافکر زمینهای بیصاحبش در ایران سر به بالین گذارده است و هرروز پیرتر و شکستهتر شده است تا جایی که کمکم تا مرز جنون پیش میرود. این بعد از داستان اسماعیل، داستان خیلی از مهاجرین روزهای اول انقلاب و غربت نشینان امروز است که در بیهودگی محض روزگار میگذرانند و به هر حربهای دست میآویزند شاید راه بهجایی بیابند. درست مثل اسماعیل که مثل یک عروسک خیمهشببازی در یک شبکه ماهوارهای مربوط به گروههای اپوزسیون حاضر میشود و ترانههای قدیمی را همراه چند پیرمرد و پیرزن دیگر میخواند بعد هم استودیو را تمیز میکند و راهی خانه میشود. روایت تلخ زندگی و غربت نشینی اسماعیل بهشدت یادآور تجسمی است که در “بادبادکباز ” خالد حسینی میخوانیم و به همان اندازه هم تأثیرگذار و تأملبرانگیز است.از سوی دیگر، علاقه اسماعیل به لاسوگاس و امیدش برای یکلحظه شانس و زیرورو شدن زندگیاش و در کلیت، تناقض فرهنگ ایرانی اسلامی که با خود به آمریکا برده است، مستقیماً از «عطر سنبل، عطر کاج» فیروزه جزایری دوما میآید. در کل «مصادره» علاوه بر ارجاعات ادبی، ارجاعات سینمایی زیادی دارد و تا بازسازی عینی بعضی سکانسها هم پیش میرود.
آنسوی اسماعیل، زک یا زکریا (هومن سیدی) قرار دارد، فرزند او که در آمریکا بزرگشده است و ملغمهای از فرهنگ و زبان ایرانی و آمریکایی است و با دیدن حالوروز وخیم پدرش تصمیم میگیرد به ایران بازگردد و تکلیف زمینهایشان را شخصاً مشخص کند. اساساً روایت «مصادره» از ورود زکی به ایران و ترسش از تصویری که از ایران در ذهنش ساختهاند شروع میشود و با یک فلاشبک، زندگی و گذشته اسماعیل و راهی که پسرش را روانه ایران کرده است برای بیننده مرور میشود؛ اما کلیدیترین و واقعیترین شخصیت «مصادره» جلال خاوندی است که از ابتدای داستان گه گاهی با او همراه میشویم و هر بار رنگ جدیدی به خود گرفته است و هر بار به زیرکانهترین شکل ممکن رنگ جماعت شده و خود را در دل قدرت جایداده است. خاوندی که به نظر میرسد کنایهای به خاوری باشد، کسی است که سالها از قبل موقعیت خود سوءاستفاده کرده و اکنون با غنائم زیادی از بیتالمال کشور راهی آمریکا شده است. ازایندست شوخیها و کنایههای سیاسی و اجتماعی در «مصادره» زیاد است که احتمالاً به دلیل دور ماندن از خط قرمزها و اصلاحیههای احتمالی و یا به دلیل نقش نرگس آبیار بهعنوان مشاور کارگردان کمرنگ شدهاند و فقط در گوشه و کنار فیلم گاهی خودنمایی میکنند تا «مصادره» تبدیل به یک طنز سیاسی نشود و درنهایت یک کمدی سبک و بهاصطلاح غربی “پاپکورنی ” باقی بماند.رضا عطاران، در «مصادره» هم همان کاراکتر طناز همیشگیاش را به نمایش میگذارد، مردی که در ارتباطات اجتماعی به طرز عجیبی ناشی است و عصبانیتهای لحظهای و بددهنیهایش در موقعیتهای بحرانی او را به کاراکتری جذاب و دوستداشتنی برای بیننده تبدیل میکند. اینکه چرا مخاطب ایرانی اینقدر به فحشهای رکیک و آبدار علاقهمند است و بهترین حربه خنده گرفتن از او جای دادن حتیالامکان این واژهها در میان دیالوگها و موقعیتهای مختلف است، موضوعی است که جای دیگری باید بررسی شود. هومن سیدی که با «عاشقانه» وجه دیگری از شخصیت خود و بازیگریاش را به نمایش گذاشت، با درخشش در «مصادره» رسماً به زمره بازیگران کمدی و طنزی پیوست که تاکنون حتی تصورش را هم نمیکردیم که در یک چنین نقشی و در چنین فیلمی بتواند همپای عطاران پیش رود و نقش خودش را جدای از ارتباطش با سایر تعریف کند.
درنهایت، «مصادره» برای یک فیلم اولی که قصدی جز ساختن یک کمدی سرگرمکننده نداشته، تجربه خوبی است. تنها انتقاد وارد به «مصادره» این است که مبتنی بر شوخیها و موقعیتهای پراکنده در فیلمنامه شکلگرفته است و یک موقعیت طنز جاری در فیلم وجود ندارد؛ اما با همه این اوصاف، «مصادره» به مهمترین هدفش که جذب مخاطب و خنداندن اوست رسیده و اگر مهران احمدی این مسیر را ادامه دهد میتوان انتظار فیلمهای بهتری هم از وی داشت.
عباس نصراللهی
مهران احمدی را همه به عنوان بازیگر میشناسند، و باید اذعان کرد که او حقیقتا بازیگر توانمند و خوبی است، نقشهای زیادی بازی کرده و بخش عمدهای از این نقشها در فیلمهای کمدی بودهاند، پس خبر کارگردانی او برای ساخت فیلمی که رضا عطاران و هومن سیدی در آن بازی میکنند میتوانست برای بسیاری جذاب باشد و حاکی از این مساله که فیلم او اثری در ژانر کمدی است. پس از همه خبرها، احمدی ساخت فیلمش را آغاز کرد و آن را به جشنواره فجر رساند، او مواد لازم برای ساخت یک فیلم به اصطلاح کمدی، که تضمینی در گیشه فروش خوبی داشته باشد را تهیه کرد و پس از آن ادامه کارها را انجام داد. حال این مواد لازم چه چیزهایی هستند، رضا عطاران اصلی ترین ماده در میان مواد لازم است، بازیگری که فیلم هرچه باشد و به هرجایی هم برود، اگر در فیلم حضور داشته باشد، قطعا فروش آن را تضمین خواهد کرد، و چه چیزی مهمتر از فروش برای عوامل یک فیلم میتواند باشد، ماده بعدی قرار دادن شوخیهای جنسی در فیلم است که طبیعتا همیشه و همه جا خنده دار هستند، حال اینکه شدت این شوخیها در آثار مختلف متفاوت است، اما «مصادره» نه آنچنان مملو از این شوخیهاست و نه آنچنان خالی، بلکه سعی کرده در همه جای فیلم از آن استفاده کند و هرجا که حس شوخی فیلم کم شد، به لطف این شوخیهای جنسی این حس برافروخته شود، اما نکته مهم در این جا این است که فیلم به طور کلی فضای طنز خوبی ندارد و تمام مدت در حال دست و پا زدن است تا بیننده را بخنداند، و به این دلیل که متن خنده دار نیست و موقعیتهای به وجود آمده نیز نمیتوانند بیننده را به خنده بیندازند و فیلم از زمان طرح ریزی و پیش ساختش تنها به فکر این بوده که با نبوغ و استعداد بازیگرانش بیننده را بخنداند، در نهایت محکوم به شکست میشود و نه تنها نمیتواند خنده دار باشد که حتی فیلم خوبی هم نیست.
وقتی یک فیلم کمدی تا این حد وابسته به بازیگران وشخصیتهایش است و داستانش به خودی خود هیچ نکته خنده داری ندارد، در وهله اول باید شخصیت پردازی خوبی داشته باشد، که فیلم «مصادره» به هیچ وجه آن را ندارد،( بیننده به دلیل اینکه مدت زمان زیادی با شخصیت اصلی همراه است طبیعتا برداشتهایی از رفتار او دارد و متوجه یک سری از ویژگیهای رفتاری این شخصیت میشود، اما نکته حائز اهمیت این است که این شخصیت پردازی باید در راستای هدف فیلم که بیان حرفهایی خاص با زبانی طنز است، باشد. اما نه تنها شخصیتی شکل نمیگیرد که مدت زمان زیادی از فیلم برای کارها و اعمال بیهوده شخصیتها صرف میشود و آن قدر پراکنده و گسسته از کارها و عکس العملهای آنها حرف زده میشود که در نهایت نتیجهای نیز حاصل نخواهد شد) . و در گام بعدی باید بتواند شخصیتها را وارد موقعیتهایی خنده آور بکند، الگویی که سالهای سال است در سینما اجرا میشود و آثار موفق بسیاری هم داشته و فیلم این موضوع را هم نمیتواند پیاده کند و در نهایت میماند همان چند شوخی جنسی و چند حرکت خنده دار از رضا عطاران که مانند همیشه توانایی این را دارد تا مردم را بخنداند، اما تنها در چند لحظه و چند پلان، و مقدار زیاد باقی مانده از مدت زمان فیلم نه قصهای دارد و نه حرف خنده داری، و جمع همه اینها میشود اثری که به ظاهر کمدی است، اما نه حرفش را میتواند بزند و نه موفق میشود تا بیننده را بخنداند.
«مصادره» تنها در همان دقایق ابتداییش جذاب است، جایی که بیننده وارد داستان میشود و خبردار از اینکه چه اتفاقاتی افتاده و در چه دنیایی قرار گرفته است، اینکه یک کارمند ساده و سابق ساواک پس از انقلاب دچار چه سرنوشتی شده به خودی خود جذاب است، اما این یک خط قصه، تنها به همین یک خط ختم میشود و فیلمنامه نویس موفق نمیشود تا این ایده جذاب را تبدیل به اثری طنز کند، ایدهای که به دلیل موضوع خاصش پتانسیلهای زیادی برای اثری طنز و حتی برای تبدیل شدن به یک درام اجتماعی سیاسی را دارد، اما احمدی راه طنز را پیش گرفته تا بتواند گزنده تر و سیاسی تر حرف بزند، اتفاقی که هیچ گاه در «مصادره» رخ نمیدهد. فیلم بسیار خرده خرده روایت میشود و قصد دارد تمام حرفهای سیاسی و نقدهایش را در فیلم بگنجاند، اما هم پیرنگ اصلیش را از دست میدهد و هم در بیان حرفهای سیاسی و اجتماعیش ناکام میماند.
طراحی صحنه و لباس جذاب و فیلمبرداری خوب فیلم که موسیقیهایی شنیدنی روی آن نشسته و به طور کلی فضای وسترن گونه و فرنگی فیلم، کمک زیادی میکنند تا بیننده بخواهد به تماشای آن بنشیند و شاید برای بسیاری هم جذاب به نظر برسد، اما در نهایت همه این فاکتورهای خوب هم نمیتوانند ضعفهای بزرگ قصه و فیلمنامه را بپوشانند و در نهایت با اثری مواجه هستند که نه خنده دار است، نه حرفهایش را به درستی میزند و نه میتواند به عنوان یک فیلم کمدی تاثیرگذار باشد.
«مصادره» اثر پر زرق و برقی است که هزینههای زیادی برای آن شده است، و تجربه نخست کارگردانی مهران احمدی، در سر و شکل ظاهری کاملا چشم نواز است، اما از درون اثری پوچ و عبث است، و در یک فیلم آن هم از جنس طنز سیاسی اجتماعی مهمترین نکته متن و مضمون است، که اگر با فرم و شکلی خوب همراه شود قطعا نتیجه مطلوبی خواهد داشت، فیلم طنزی که میخواهد گزنده باشد و حرفهای زیادی بزند، نیاز به یک متن قوی دارد، فاکتوری که «مصادره» آن را دارا نیست و به همین دلیل هم به هیچ وجه نمیتواند فیلم خوبی باشد.
سوژه اولیه فیلم نشئت گرفته از اتفاقی بسیار تلخ در تارخ معاصر کشور است که در پی انقلاب مردمی سال ۵۷ به مرور اتفاق افتاد . تا به امروز چندین فیلم با این موضوع ساخته شده است. موضوعی که شاید امروز فقط با زبان طنز در فیلم ها قابل طرح باشد و نتوان ابعاد مختلف آنرا در سطوح مختلف و اتفاقات تلخ ناشی از افراط های به اصطلاح انقلابی مطرح کرد.
ایده ی درخشان فیلم یعنی در مظان اتهام قرار گرفتن افراد معمولی جامعه به ارتباط با رژیم سابق و عدم تطابق مجازات ها با جرم های احتمالی و شیوه ی زندگی معمولی جامعه که دیگر مطابق میل انقلاب و انقلابیون نبود در این فیلم به مانند فیلم های ساخته شده مانند “نهنگ عنبر “به خوبی نمایش داده شده بود و عمدتاً هم سکانس های کمیک و شیرینی از آب درامده بود.
داستان فیلم تا به نیمه ی آن بدون لکنت و با ریتمی کاملا قابل قبول و همچنین موفق در پرداخت خرده روایت های تاثیرگذار در داستان ارائه میشود اما از بعد از سفر اسماعیل یارجانلو (با بازی رضا عطاران) با زن و بچه اش به امریکا داستان به کلی از مسیر مشخص خود باز میماند و با افت ریتم و جذابیت داستانی و همچنین ضعف در پرداخت مواجه میشود. شاید مقداری از این اتفاق حاصل ممیزی ها و عدم ظرفیت مسئولین و قطعا قسمت عمده آن به عهده صاحبان اثر است.
اتفاقات جالبی از جمله میزان محبوبیت کلمنته(زن اسماعیل) در شهر محل زندگی اش در امریکا و یا چالش های هویتی ناشی از مهاجرت و حتی سفر به لس انجلس و چالش های به وجود آمده در آنجا در فیلمنامه وجود دارد اما هیچ کدام از اینها نمیتواند یک خرده روایت استخوان دار و پیش برنده ایجاد کند و خیلی سطحی و تا حد یک شوخی، نزول پیدا میکند و به طور مستقیم روی ریتم و ضرب آهنگ فیلم تاثیر میگذارد و تا آنجا پیش میرود که بیننده را خسته میکند.
این اتفاق در رابطه با کاراکترها نیز می افتد. کاراکترهای فیلم به جز اسماعیل کاملا بی خاصیت، بدون بعد و صرفا در راستای یک تیپ یا مهره ی ساده برای پیشبرد حالت نه چندان مناسب زندگی اسماعیل هستند. انبوهی از اسامی و بازیگران فراوان که نقشی در حد یک هنرور دارند و گهگاه کاملا اضافی هستند و بود و نبودشان هیچ خللی در روند فیلم ایجاد نمیکند. به طور مثال نقش بازجو (با بازی هادی کاظمی) و اصولا شکل روایت فلاش بک فلاش فوروارد بی منطق فیلم یک عامل کاملا اضافی در فیلم است. با منطق فیلم، ما داستان را از زبان ذکی یا ذکریا (با بازی هومن سیدی) میشنویم اما جاهایی از فیلم هستند که به هیچ وجه نمیشود از زبان زکی شنید. این روایت منطق درستی ندارد و با حذف آن در تدوین مجدد هم هیچ خللی در فیلم ایجاد نمیشود.
اتفاقات فیلم در امریکا نیز به همین منوال هستند و گاهی صرفاً برای یک موقعیت کمیک می آیند و کمک آنچنانی به روند داستان نمیکنند و در ایجاد فضای زندگی آنها به یک شکل کلی موثر نیستند. نمونه هایی چون کله پاچه خوردن و اتفاقات آنجا و ختنه کردن ذکی که جز یک شوخی سخیف جنسی چیزی نیست در این راستا هستند.
اصولا شوخی های جنسی در فیلم زیاد است و به مقدار زیادی هم بی پرده هستند. شوخی های جنسی ای از جمله همش حوله به تن داشتن کلمنته و اسماعیل یک شوخی در لفافه جنسی به حساب میاید اما به کار بردن الفاظ صریح از جمله در قضیه ختنه کردن و یا حین اعتراف گیری و دیگر نقاط فیلم شاید از سوی ارگان های نظارتی و شاید با صلاحدید کارگردان برای ایجاد فضایی مناسب برای حضور خانواده ها حذف شوند.
“مصادره” اما قصد دارد مفهوم عمیقتری را که هم در نامگذاری فیلم خود و هم در تاکیدش بر خرید زمین اسماعیل و پیگیری آن دنبال کند آن هم مصادره همه چیز به دست کسانی است که به اصطلاح انقلابی و یا از انقلابیون مذهبی نبودند و با تغییر مواضع و عقیده، پول و اموال مردم را به نفع خودشان ضبط کردند و بعد از مدتی هم به خارج رفتن که نقش نماد آن را نیز بابک حمیدیان با نام خاوندی ایفا میکند که نامی مشابه خاوری انتخاب شده است. به هر روی این پیام (اگر بپذیریم که فیلم همچین چیزی را میخواهد بازگو کند) در فیلم به چشم نمی آید و خوب و درست نیز پرورانده نمی شود. شاید ایجاد مشکل روانی برای اسماعیل(رضا عطاران) نیز در راستای تاثیرگذاری این پیام باشد. البته بازی نه چندان دلچسب عطاران در این صحنه ها و البته نداشتن جایگاهی برای این موضوع در فیلمنامه، آن را مصنوعی و مضحک کرده است.
در پایان باید گفت شاید “مصادره” برای یک کارگردان فیلم اولی فیلم قابل قبولی در گیشه به نظر برسد و در نیمه ابتدایی بتواند به اندازه کافی بیننده را بخنداند اما به واقع از مهران احمدی توقع میرود که فیلمی حداقل در سطح فیلم هایی چون مثل “نهنگ عنبر” بسازد .همان کاری که در نیمه اول اثر انجام داده است.
نرگس جهانبخش
مصادره اولین ساختة مهران احمدی (بازیگر خوب کمدی) مانند دیگر فیلمهایی که در سینمای ایران تعدادشان بسیار زیاد است با ایده درخشانی شروع میشود و به شکل فاجعه باری ادامه و خاتمه مییابد. نوشتن در مورد ایده درخشان و عدم وجود قصه در سینمای ایران حوصله سر بر شده و چیزی که در اینجا با آن روبهرو هستیم ایده درخشان در قصه بیربط است. مصادره بیشتر از اینکه فیلم مهران احمدی باشد فیلم رضا عطاران است. اگر چند فیلم اول عطاران را نگاه بکنید با مقدمه خوبی شروع میشود و رفته رفته فیلم رو به افول میرود. به خصوص که فرم و ساختار فیلم هم در آغاز درخشان پی گرفته میشود و آن هم از سر و شکل میافتد.
عطاران در اینجا نقش یک مأمور خرید در اداره ساواک به نام اسماعیل را بازی میکند که در مورد شغلش چیزی نمیداند و آدم بیخیالی است که چیزی از پیرامونش سر در نمیآورد. همان تیپ آشنای او در فیلمهای خودش. ایده به خودی خود بسیار درخشان است که شخصی در اداره ساواک باشد و از شغلش سر درنیاورد. نداند وسایل شکنجه میخریده، نداند نظام شاهنشاهی در حال سقوط است، نداند انقلاب پیرامون چگونه شکل گرفته و وقتی همه در حال فرار هستند او در پی گرفتن مرخصی و مساعده باشد. او دلباخته دختر اجراگری از آمریکای لاتین است که در دوران انقلاب سال آغازین ازدواج و دلمشغولیهای آن را دارد بدون اینکه برایش کار و پیراموناش اهمیت داشته باشد. پس از سه ماه مرخصی او انقلاب 1357 رخ داده و حال او پس از پیامی مبنی بر بازگشت کارکنان دولت به محل کار به محل کارش بازگشته، کجا؟ اداره ساواک! چقدر میتواند این ایده درخشان باشد و شما منتظر ادامه این قصه باشید که برای او چه رخ خواهد داد؟ چگونه در دل انقلاب جدید نقش ایفا میکند یا اینکه او بالاخره متوجه پیرامون میشود و فرار میکند؟
برخلاف تصور اتفاق شگرفی نمیافتد یکی از دوستاناش جلال (با بازی بابک حمیدیان) که جزء نیروهای انقلاب است او را نجات داده و رهسپار آمریکا میکند. از اینجا به بعد فیلم در یک مسیر فاجعهبار میافتد تا قریب به نیم ساعت روزمرگی عطاران را بدون داشتن لحظات خوب کمیک اولیه ببینیم. چگونه آن ایده درخشان اولیه و قصه شکل گرفته مسیر عوض میکند و به قصهی جدیدی پوست میاندازد که خرده قصههای آن به سان لحظات اینستاگرامی بمانند! در دو سوم پایانی فیلم گویی شما در اینستاگرام چرخ بزنید و جفنگ ببنید فیلم ملغمهای از جفنگیات میشود.
داستان خورخه (با بازی مهران احمدی) و پسر اسماعیل (با بازی هومن سیدی) هیچ منطق دراماتیک و حتی کمیکی در قصه ندارد. دو دوست که مانند کلیشههای وسترن پیمان برادری بستهاند، روزی گذرشان در بزرگسالی به هم میخورد. سکانس گرفتن جلال (که ارجاعی به مفسد اقتصادی سه هزار میلیاردی دارد) توسط خورخه که در زندان بوده یکی از همان جفنگیات است. خورخه سکانس قبل در زندان است و اتهام و مدت باقیمانده حبساش مشخص نیست در سکانس بعد همچون کارتل جلال را به نیروهای ایران در مرز مکزیک تحویل میدهد.
عطاران عضو ساواک بوده با پرونده سیاسی از ایران فرار میکند تا در آمریکا پناهنده شود. همه میدانند پناهندگان سیاسی اوضاع خیلی بهتر از او خواهند داشت. یکی از روسای ساواک (با بازی میرطاهر مظلومی) در آمریکا شبکه ماهوارهای جفنگ اداره میکند. از آن دست شبکههایی که مجری و مدیر شبکه یک شخص است. از سوی دیگر همین شخص در ابتدای فیلم طلاها و سکهها را برای فرارش جمع آوری کرده بود چرا باید یک شبکه مزخرف و برای چه هدفی اداره کند. چرا اسماعیل به دنبال همقطاراناش در ساواک نگشت تا اوضاع مالی بهتری پیدا کند. او که مدام به دنبال ایرانیها بود چگونه شبکهی این شخص را پیدا نکرده بود. کلا این ایده هم کاملا رها شده و میتوانست از همین ساواک و عواملش به خوبی استفاده کند و به یک ایده دم دستی شبکه ماهوارهای رسیده است که شعارهای بسیار سطح پایین بدهند یا جلوی سازمان ملل ضد جمهوری اسلامی تجمع کنند. در همین تجمعها اسماعیل رئیس سابقاش را میبیند و همکاری آنها در شبکه شکل میگیرد.
یکی دیگر از خرده قصهها زندگی رها شده اسماعیل با زن آمریکای لاتیناش است. آنها از ظرفشوری شروع میکنند و در آخر در حال اداره کردن یک بار پر از مشتری هستند. معشوق سابق زن اسماعیل پیدا شده و با اجراهایش بار را رونق بخشیده و به یکباره اسماعیل بار را رها میکند و مثل کارتن خوابها میشود. این از این قصه به قصه پریدن، جفنگ بافتنی بیش نیست. چگونه فیلمنامه نویس قصهای را طرح میکند و بدون هیچ طرح و برنامهای وارد قصه بعدی میشود و دیگر خبری هم از شخصیتهای آن قصه نمیشود. وقتی قصه خام است و مواد لازمی برای دراماتیزه شدن ندارد، حوصله سر بر میشود و به جای فکری به حال قصه کردن وارد قصه دیگری میشویم.
این جفنگیات در فیلم کم نیستند. هومن سیدی همان تیپ سریال عاشقانه خود را که بسیار محبوب بود به فیلم مصادره آورده است. در سکانسی که در حال دیدن فوتبال ایران و آمریکا در جام جهانی 1998 هستیم اسماعیل به پسرش میگوید ایرانیها مجبور هستند بازی را از آمریکا ببرند زیرا خانوادهاشان گروگان گرفته شدهاند، پسر با تعجب به پدر نگاه میکند و ما متوجه میشویم او هیچ شناختی از ایران ندارد. تنها امیدش فروش زمینهای مصادره شده پدر در ایران است که اسیر اختلاس شده است. در سکانس بعد همان پسر آمده ایران در مقابل مأمور اطلاعاتی با شوخی در مورد عکس خود و دختری آمریکایی میگوید در حال ارشاد کردن دختر و حجاباش و برخی شوخیهای دم دستی دیگر از بافت ایرانی است. چطور شخصی که آنقدر از ایران پرت است چنین شوخیهای جفنگی میکند. اگر مصادره بر روی یکی از قصههای خود متمرکز میشد میتوانست فیلم موفقی از کمدی سیاه با کنایههای سیاسی شود، اما به راحتی همه ایدههای اصلی را رها میکند و در حال حاضر فیلم به صورت قصههای جفنگ و بدون منطق کلاژ شده است.
علی قربانی
بخندیم یا گریه کنیم؟!
مهران احمدی، بازیگر نام آشنای دنیای کمدی که بیش از دو دهه از ورود و فعالیت او در این عرصه میگذرد، در نخستین تجربهی سینمایی خود در مقام کارگردان، سراغ ساخت فیلمی در ژانر کمدی رفته است. ((مصادره)) که برای اولین بار در جشنواره سیوششم فجر بر پرده نقره ای ظاهر شد، با استقبال نسبتا خوب مردم روبهرو گردید. استقبالی که برای فیلمهای سخیف ساخته شده در این ژانر در سال گذشته نیز شاهد آن بودیم و علاوهبر آن حضور رضا عطاران در این فیلم، مهر تاییدی میزد بر قضاوتی زودهنگام تا ((مصادره)) را در ردیف آن فیلم ها بنشانیم. قضاوتی که پس از تماشای فیلم، کمی از آن عقب نشستیم.
اولین ویژگیای که ((مصادره)) را از سایر کمدیهای گیشهای مرسوم در سالهای اخیر سینمای ایران، متمایز و ممتاز میسازد، احترامی است که این فیلم برای مخاطبین خود قائل میشود. به این معنا که فیلم به هیچ وجه برای خنداندن مخاطب، علیرغم استفاده اندکش از لودگی و الفاظ رکیک و شوخیهای جنسی، اجازه سوار شدن بر فیلم و تحتالشعاع قرار دادن داستان اصلی به وسیله آن ها را نمیدهد. مسئلهای که در فیلم ((گشت ۲)) به هیچ عنوان رعایت نشد و به هنگام تماشا به شدت مخاطب را پس میزد. از دیگر نکات مثبت فیلم می توان به انتخاب سوژه جسورانه و ناب آن نیز اشاره کرد. فیلمنامه علی فرقانی به شکلی ملموس ما را با بالا و پایین های زندگی کسانی همراه میسازد که در روزهای اول انقلاب مجبور به مهاجرت و غربت نشینی شدند تا در بیهودگی محض روزگار بگذرانند. افرادی همچون اسماعیل که به سبب اتفاقاتی که خود آگاهی از آنها نداشتتند، در وطن برچسب خائن خوردند و در عین وابستگی به آن، محکوم به گذران عمر در غربت شدند. اصولا بن مایه فیلمنامه ((مصادره))، موضوعی به شدت درام است که فیلم نگاهی کمیک به آن انداخته است؛ تا جایی که به نظر نگارنده، اگر این سوژه در قالب گونهی درام قرار میگرفت و البته قوی پرداخت میشد، ظرفیت تبدیل شدن به یکی از آثار شاخص سینمای اجتماعی را داشت.
طراحی صحنه، لباس و چهره پردازی از دیگر نکات قابل اشاره فیلم است که به هرچه باورپذیرتر شدن فضای ایران قبل از انقلاب و صحنههای مربوط به آمریکا، کمک شایانی کرده است (برای درک این ویژگی فیلم لازم است بدانید که تمامی صحنههای مربوط به آمریکا در کشور ارمنستان فیلمبرداری شده است).
بازی بازیگران اگرچه به درستی در فیلم پیاده شده است اما برای آنها حرکت رو به جلویی محسوب نمیشود. هومن سیدی به تکرار نقش خود در سریال ((عاشقانه)) پرداخته و رضا عطاران نیز دقیقا شخصیت فیلمهای اخیرش را تکرار کرده است. شخصیتی که از سوی عامه مردم پذیرفته شده و به زعم بنده باعث تنبلی نویسندگان و کارگردانان نیز شده است؛ چرا که تلاشی در جهت خلق شخصیتی متفاوت در دنیای کمدی که بتواند توجه مردم را هم جلب کند، از خود نشان نمیدهند. هادی کاظمی اما در نقش ماموری که از زکریا بازجویی میکند، خوب و متفاوت ظاهر شده است.
در پایان باید اذعان داشت که ((مصادره)) ظرفیت تبدیلشدن به یک کمدی سیاسی پر سروصدا و جذاب را داشت اما مهران احمدی به ساخت یک کمدی موقعیت رضایت داد. همچنین اگرچه به سبب همراهیها و همکاریهای طولانی مدت مهران احمدی با عبدالرضا کاهانی، توقع فیلمی به مراتب بهتر و خاصتر از ((مصادره)) را از وی داشتیم، اما تماشای این فیلم در آشفته بازار کنونی سینمای کمدی، خالی از لطف نیست. چرا که حداقل استانداردهای اولیه یک فیلم طنز را تقریبا در فیلم ((مصادره)) شاهد هستیم.
مصادره، ، یک طنز سیاسی است که در قالب داستانی قابل باور، ماجرای زندگی گروهی از مهاجران ایرانی به نمایندگی اسماعیل از زمان انقلاب اسلامی تا به امروز را روایت میکند. گروهی که شاید بیدلیل پس از انقلاب از خانه و کاشانهشان، از کشورشان گریختند و در غربتی که بسیاری آن را بهشت آرزوها میپندارند، حبس کشیدند.
تبلیغات رنگارنگ فیلم، به همراه ویترین قابل توجهی از بازیگران سرشناس از جمله رضا عطاران، هومن سیدی و بابک حمیدیان در کنار بازیگران خارجی و لوکیشنهای برون مرزی، طنز سیاسی، اشاراتی به روابط سیاسی ایران با آمریکای لاتین و اشاره به جریانات پس از انقلاب که هر کدام از احزاب درگیر، خود را وارث انقلاب میدانستند در قالب طنز، نوید فیلمی متفاوت و قابل احترام در ژانر کمدی را میدادند.
فیلم شروع بسیار خوبی دارد اما پس از گذشت نیم ساعت آغازین و وارد شدن به فاز دوم که به عقیده من با مهاجرت اجباری (تبعید) اسماعیل به آمریکا شروع میشود، روند سریع و جذاب آن رو به افول میرود تا جایی که حتی این ذهنیت در مخاطب شکل میگیرد که مصادره به جای دنبال کردن مسیر جذاب ابتدایی، وارد جادهای شده که تمام تولیدات این سالهای سینمای کمدی کشورمان در آن پیش میروند. کمدی که با هجو، طنز جنسی و نمایش تکراری شادمانههای ایرانیان مقیم آمریکا قصد دارد مخاطب را به هر نحوی بخنداند. در فاز دوم داستان گسسته میشود و فیلم به کلیشههایی روی میآورد که بارها شنیده و دیده شدهاند. نمایش شبکههای ماهوارهای مخالف برون مرزی که مهران مدیری به خوبی از خجالتشان در آمد، شوخیهایی با برند رضا عطاران که شاد اما تکراری هستند، طنزهای جنسی از جمله مراسم ختنه شدن زکریا -پسر رضا عطاران- یا محبوبیت خاص همسر آمریکای لاتین او «کلمنته» در شهر محل زندگیش و اشارهای زیرکانه به دلیل محبوبیتی که ساکنان این منطقهی جغرافیایی در کشورمان دارند، چیزهایی هستند که میشود آنها را نمونههایی از همین تکرار مکررات دانست. عناصری که تماشاچی را میخندانند اما به سرعت فراموش میشوند.
داستان فیلم مصادره، قصهای قابل لمس برای مخاطبین این نسل است؛ مخاطبینی که بر اساس تبلیغات جذاب و چهرههای سرشناس، خواهان دیدن مصادره مهران احمدی هستند. این گروه مخاطب که سهم قابل توجهی از جامعهی هدف را تشکیل میدهند، برای دیدن عطاران در قالبی جدید اما به دنبال تکرار تجربهی من سالوادور نیستم یا نهنگ عنبر به سینما آمدهاند اما اینکه چقدر به خواستهشان پس از دیدن فیلم میرسند، موضوعی است که جای گفتگو دارد.
مصادره در قالب طنز سیاسی اجتماعی سعی میکند چندین موضوع را بررسی کند. به وضعیت مهاجران ایرانی در زمان انقلاب میپردازد، افرادی که به هر دلیل محکوم و مجبور به فرار و جلای میهن شدهاند. در همین حال به رفتار غرض ورزانهی عوامل حامی دولت پهلوی در خارج از ایران اشاره میکند و تلاشهای آنها برای نمایش چهرهای خشن و اغراق آمیز از انقلاب اسلامی را به تصویر میکشد و حتی به بعضی از این باورهای عجیب و خندهدار اشاراتی هم میکند. اینکه اسماعیل به زکریا با جدیّت در مورد گروگان گرفته شدن خانوادههای ورزشکاران ایرانی برای پیروزی در رقابت های بین المللی هشدار میدهد، اینکه اموال ایرانیان مهاجر بی دلیل مصادره میشود و ... تنها گوشههایی از این تهاجم فکری است تا جایی که عطاران به پسرش هم برای جاسوس بودن مشکوک میشود!
اما موضوع سومی که در فیلم به آن اشاره میشود، کلاه بردارانی هستند که سرمایهی ملت را به یغما میبرند. افرادی که با انگیزه خیانت در سطوح مختلف نفوذ کردهاند و به دنبال فرصتی مناسب برای به تاراج بردن سرمایهی ملی و فرار از ایران هستند و همنامی شخصیت منفی فیلم (خاوندی) با یکی از اختلاسگران بزرگ این چند سالهی اخیر، بزرگنمایی قابل توجهی از این حقیقت تلخ است که با رفتن این افراد و خروج آنها از مرزهای ایران، دیگر دستمان به آنها نمیرسد.
مصادره موسیقی متن قابل توجهی ندارد، طراحی لوکیشنهای آن برای نمایش آمریکای لاتین شایستهی تقدیر است و به عنوان اولین تجربهی ساخت فیلم بلند مهران احمدی، اثر قابل قبولی است که نتوانسته پیوستگی داستانش را حفظ کند و بعد از شروعی امیدوار کننده، مانند کودکی سر به هوا به موضوعات مختلف دست درازی کرده است. با وجود بازیگران سرشناس، بار جذب مخاطب بر دوش عطاران است. عطارانی که جنس بازیش تکراری اما باز هم دوستداشتنی است. هومن سیدی هنوز نقشش در عاشقانه را رها نکرده و برخلاف استعداد خوبی که در کارگردانی از خود نشان داده، بازیش تکراری و کاملا معمولی است. بابک حمیدیان نقش چندانی در پیشبرد فیلم ندارد و تنها برای باز کردن گرههای داستانی در چند سکانس ایفای نقش میکند و در مونتاژ دوباره، بدون ایجاد مشکل میشود تمام بخشهای مربوط به هادی کاظمی و اتاق بازجویی را حذف کرد!
مصادره فیلم بدی نیست اما در تبلیغ نقاط قوتش اغراق زیادی شده و پایان نامناسبی دارد. شاید همین اغراق و پایانبندی نامناسب، باعث شده تا تماشاچی توقع بیشتری از فیلم داشته باشد و پس از تماشای آن، از تجربهای که داشته راضی نباشد.
.
منابع
https://www.zoomg.ir/2018/2/10/271656/confiscation/
https://moviemag.ir/cinema/movie-reviews/iran/20530-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D8%B1%D9%87
https://www.salamcinama.ir/post/1yDJ/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D8%B1%D9%87-%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%B1-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%DA%A9%D9%85%D8%AF%DB%8C%D9%90-%D8%AE%D9%88%D8%A8-%D8%A8%D8%A8%DB%8C%D9%86%DB%8C%D9%85
http://blog.namava.ir/confiscation-mehran-ahmad-review/
http://naghdefarsi.com/confiscation/
http://www.filmovies.ir/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D8%B1%D9%87/
http://www.academyhonar.com/notation/cinema-iran2/4524-mosadereh.html
https://cinema.gamefa.com/32150/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D8%B1%D9%87-%D8%A8%D8%AE%D9%86%D8%AF%DB%8C%D9%85-%DB%8C%D8%A7-%DA%AF%D8%B1%DB%8C%D9%87/
https://bazimag.com/blog/8697-confiscation-movie-review