زخم دل

زخم دل

گارگبن فتائی

دل که چون سرخوش نباشد سور و مهمانی چه سود

دل شکسته چون شوی بهرت غزل خوانی چه سود

چون که در وادی خود فکری نکردی بهر خود

از فراغ خانه در غربت پشیمانی چه سود

چون که هر گنجی بشد خرج دوای آه و درد

اوج بیماری که شد گنج سلیمانی چه سود

چون که تنها باشی و دور از رفیق اهل دل

مطرب و رقص و می و شهد گلستانی چه سود

چون که زخم دل کنندت با کلام و با عمل

گر رسد اصلت بر آن سام نریمانی چه سود

هر که آمد زود رفت و قلب سنگی جا گذاشت

دلبرت با تو نشد، زلف پریشانی چه سود

پر پروانه

پر پروانه

گارگبن فتائی

در قلب و دل و جان منی، خانه تو هستی.

دلبر ز وجود و رخ و جانانه تو هستی

در تیر و دی و بهمن و اسفند و امرداد

هم آذر و شهریور و مهرانه تو هستی

با مستی می هم نتوان وصف تو گفتن

چون جام شراب و می و مستانه تو هستی

من بی سر و سامانم و بی عشق تو معدوم

هم مسکن و هم پیکر و سامانه تو هستی

من شمعم و می سوزم از این گرمی رویت

شیرینی عشق و پر پروانه تو هستی