عشق فراوان
عشق فراوان
گارگین فتائی
در گلستان آمدم ، یاد تو در جان آمدم
جای گل برچیدنم ، عشقت به دامان آمدم
بارها شد زیر و رو ، این دل به دوریَت عجب!
چون که دل بیند تو را ، نیکو به سامان آمدم
می شوم بی حوصله ، گر تو نباشی پیش من
با نگاهت ، باز چون کبک خرامان آمدم
هر کجا صوتی ز تو بشنیده ام ، پس بی درنگ
کارها بگذاشته ، سویت شتابان آمدم
بی تو هر وقتم بود ، عاری ز شوق و رغبتی
با تو پس بر مسندِ عشق فراوان آمدم
+ نوشته شده در چهارشنبه یازدهم مرداد ۱۳۹۱ ساعت توسط گارگین فتائی
|