مرد ابله ، داستانی از هُوانِس تومانیان
مرد ابله ، داستانی از هُوانِس تومانیان
مرد ابله
نوشتهء هُوانِس تومانیان
نرجمه گارگین فتائی
زمانی مرد فغیری بود که هر چقدر کار می کرد و هر چقدر زحمت می شید ولی باز فغیر باقی می ماند .
روزی او نا امیدانه بر خواست و با خود گفت که باید رفته و خدا را پیدا کنم و از او بپرسم که من کی از این فغر و نداری ، خلاص می شوم و برای خودم چیزی از خدا طلب کنم .
در راه به گرگی برخورد
گرگ پرسید : سفر به خیر ای آدمی زاد کجا می روی؟
آدم جواب داد : پیش خدا می روم
در دی دارم که باید به او بگویم
گرگ به او گفت : وقتی پیش خدا می روی به او بگو گرگی هست که از صبح تا شب در کوه و دره می گردد اما چیزی برای خوردن پیدا نمی کند . این گرگ تا کی باید گرسنه بماند ؟
مرد گفت " باشد و به راه خود ادامه داد.
مدتی بعد به یک دختر زیبا برخورد
دختر پرسید: ای مرد کجا می روی؟
- پیش خدا می روم
آن دختر زیبا گفت: وقتی به خدا رسیدی بگو دختری جوان و تندرست وجود دارد ولی نمی تواند خوشحال باشد و نمی تواند خود را خوشبخت حس کند دوای او چیست ؟
مسافر قول داد که این حرف ها را به خدا خواهد زد و رفت .
سپس به درختی بر خورد که در کنار آب بود ولی خشکیده بود .
درخت خشکیده پرسید : ای مسافر کجا می روی؟
- پیش خدا می روم
آن درخت گفت: پس صبر کن چند حرف هم من دارم ، به خدا بگو این چه وضعی است؟ در کنار این آب زلال رشد کردم ولی تابستان و زمستان خشک می مانم کی باید من هم سبز شوم ؟
آن مرد فغیر این را هم شنید و به راه خود ادامه داد .
آن قدر رفت تا خدا را یافت که در زیر یک صخرهء بلند بود و کمرش را به آن صخره تکیه داده بود و در هیبت مرد پیری نشسته بود
مرد فغیر گفت : روز به خیر و مقابل خدا ایستاد
خدا جواب داد: خوش آمدی چه می خواهی
- من کار و تلاش زیاد می کنم ولی باز نمی توانم شکم خود را سیر کنم در حالی که کسانی که به اندازهء نصف من هم کار نمی کنند پولدارند و راحت زندگی می کنند .
خدا گفت : برو الان ثروت مند می شوی ، به تو بخت دادم برو و از زندگیت لذت ببر .
مرد فغیر گفت : ای خدا حرف های دیگری هم برای گفتن دارم و در مورد خواهش های گرگ گرسنه ، دختر زیبا و درخت خشکیده گفت .
خدا جواب همهء آنها را به آن مرد فغیر گفت و مرد فغیر تشکر کرده و از حضور خدا رفت .
در راه بازگشت به درخت خشکیده برخورد .
درخت خشکیده پرسید: درباره من خدا چه گفت؟
- گفت: در زیرتو طلا هست تا آن طلا را از خاک در نیاوری تا ریشه هایت به زمین برسدذ، تو سبز نخواهی شد.
درخت گفت : کجا می روی بیا طلا را دربیاور که هم برای تو سودمند است و هم برای من ، تو ثروت مند می شوی و من هم سبز می گردم .
مرد فغیر جواب داد : نه من وقت ندارم باید عجله کنم و گفت خدا به من بخت داده من باید بروم بخت خود را پیدا کرده و لذت ببرم .
سپس با آن دختر زیبا برخورد و آن دختر، راهش را گرفت
- برای من چه خبری آوردی
خدا گفت : تو باید برایت یک یار صمیمی زندگی پیدا کنی و در آن صورت تو غمگین نخواهی بود بلکه شاد و سعادت مند خواهی شد
آن دختر گفت : حالا که این طور است تو بیا و یار صمیمی زندگی من باش
مرد فغیر گفت : نه من وقت این کار را ندارم ، خدا به من بخت داده تا رفته آن را پیدا کرده و از آن لذت ببرم .
در راه ، گرگ گرسنه منتظر بود . از دور تا مسافر را دید دوید و راه او را گرفت
- هان خدا چی گفت ؟
آن مرد گفت : در راه رفتن پیش خدا ، بعد از اینکه از پیش تو دور شدم با یک دختر و یک درخت خشکیده هم برخورد کردم . دختر گفت که چرا خوش بخت نمی گردد و درخت هم گفت که چرا زمستان وتابستان ، خشک می ماند ؟ موضوع را به خدا توضیح دادم خدا گفت به دختر بگو اگر برایش یک یار زندگی بیابد خوش بخت خواهد شد به درخت هم بگو زیرت طلا هست باید آن طلاها را دربیاوری تا ریشه هایت به خاک رسیده و سبز خواهی شد . من حرف های خدا را به آنها گفتم ، درخت گفت بیا طلا را دربیاور و با خود ببر و دختر گفت که من تو را یار زندگی خود بر می گزینم من هم گفتم نه نمی توانم خدا به من بخت داده تا آن را پیدا کرده و از آن لذت ببرم .
و گرگ پرسید : و اما خدا در بارهء من چه گفت
- در مورد تو گفت : گرسنه می مانی تا این که مرد ابلهی پیدا کرده ، او را خورده و سیر می شوی
گرگ گفت: دیگر آدمی ابله تر از تو کجا پیدا می کنم که بخورم!؟ این را گفت و آن مرد ابله را خورد .
هُوانِس تومانیان
به ارمنی Հովհաննես Թումանյան
به انگلیسی Hovhannes Tumanian
هوانس توامنیان (1923-1869) در روستای دسق(Dsegh) در استان لوری ارمنستان و در یک خانوادهء روحانی متولد شد. این روستا به یادبود وی هم کنون ، تومانیان نام گذاری شده است .
تحصیلات ابتدایش را در روستای زادگاهش به اتمام رساند سپس به مدرسهء استپاناوان(Stepanavan) می رود و سرآخر در مدرسهء عالی نرسسیان(Nersesian) تفلیس به ادامهء تحصیل می پردازد ولی شهریهء سنگین تحصیلی باعث می شود که او تحصیل در این مدرسه را نیمه کاره گذارده
سپس در دفتر اتحادیه ناشرین ارمنی مشعول به کار می گردد و پس از آن او به همکاری با روزنامه ها و ماه نامه های گوناگون ارمنی می پردازد . او پس از انتشار کتاب " مجموعهء دوجلدی نویسندگان " بین سال هاتی1892-1890 شهرت دامنه داری کسب می کند .
تومانینان در سال 1899 انجمن ادبی بالاخانه (Vernadun) را سازماندهی کرد . علت این که به این انجمن ادبی ، بالاخانه می گفتند این بود که جلسات آن در طبقهء فوقانی خانهء تومانیان برگزار می شد . نویسندگان ارمنی سرشناسی عضو این انجمن شدند . تومانیان در دوران سلطهء روسیه تزاری بر ارمنستان، فعالیت آزادیخواهانهء دامنه داری انجام داد و بارها به زندان افتاد .
تومانیان در 1923 در مسکو درگذشت و در قبرستان "خوجی وانک" گرجستان به خاک سپرده شد .
میتوان گفت هوانس تومانیان سرشناس ترین چهرهء ادبی ارمنی در جهان است. این شاعر و نویسندهء انسان دوست ، در اعتلای ادبیات نوین ارمنی ، سهم عظیمی دارد. او از پایه گذاران شعر واقعه گرایانه در ادبیات ارمنی است . شعرها و نوشته های او از زندگی مردم مایه گرفته است . او در همهء زمینه های شعری و داستانی آثار ماندگار و موفقی خلق کرده است . از آن جایی که آثارش رنگ و بوی مردمی و دلنشین دارد لذا شعرها و داستان هایش به بسیاری از زبان های دنیا ترجمه شده است . او تعدادی از آثار ادبی حهان را به ارمنی ترجمه کرده است تومانیان در خصوص ادبیات کودکان نیز دارای آثار ارزشمند و ماندنی است . از تعدادی از آثار وی ، فیلم سینمایی و نقاشی متحرک ساخته اند
آثار معروف وی
اشعار
آنوئش (تراژدی) Anush یک تراژدی عاشقانه
سگ و گربه SHunn u Gadun شعری برای کودکان و حکایت چگونگی دشمنی سگ و گربه
مارو Maro
ساکو اهل لوری Loretsi Sakon
آختامار Akhtamar
پاروانا Parvana
داوید ساسونی Sasuntsi davit که یک منظومهء حماسی است
یک قطره عسل Mi Gatil Meghr که شعری طنزگونه در مورد علت وقوع جنگ میان ملتهاست
داستان ها
مرد ابله Ankhelk Marde
گیکورGikor در مورد یککودک فغیر که در نزد یک مرد ثروت مند به نوکری می پردازد و سرآهر جان می بازد
مرگ گیکو Gigozi Mahe
مادر Mayre
درد ما Mer Tsave
روباه دم بریده Bochad Aghvese
پادشاه چاخ چاخ Chakh Chakh Tagavore
منابع مورد استفاده
1: hayeren.hayastan.com/english/poets.php?pr=sonae2.html
2: تاریخ و ادبیات ارمنستان – نوشته احمد نوری زاده – نشر چشمه – چاپ اول – پائیز 1376
3: صد سال شعر ارمنی – احمد نوری زاده – نشر چشمه – چاپ اول 1369