مضامین فلسفی در آثار روبن هاخوردیان( حق وردیان)

روبن هاخردیان( حق وردیان)

به ارمنی       Ռուբեն Հախվերդյան

به انگلیسی    Ruben Hakhverdian

 

روبن هاخوردیان (حق وردیان) شاعر ، آوازه خوان ، غزل سرا ، آهنگساز ، و نوازندهء گیتار ارمنی و متولد ۱۹۵۰ایروان است . او در انستیتوی تئاتر ایروان تحصیل نموده و در سال ۱۹۷۵به درجهء کارگردانی تئاتر و تلویزیون نائل آمد . آثار موسیقی وی در میان ارامنه  و در ارمنستان ،  مشهور است او همچنین برای کودکان نیز آوازهایی ساخته که معروف ترینشان " قایق کوچک من" می باشد.  آهنگ هایی که او می سازد ، غیر تجاری  بوده و دارای یک مضمون فلسفی ، اجتماعی و یا روانشناختی است .

 

در زیر تعدادی از اشعار وی ترجمه شده اند

 

اشعاری از روبن هاخوردیان( حق وردیان)

ترجمه از گارگین فتائی

 

۱: باران

بگذار ای رفیق ، برویم به کوچه

همینطوری بدون چتر

باران سرد ، باران وحشی

پاک کرده کوچه ها را از انسانها

پاک کرده کوچه ها را از گرد و غبار

 

اما مردم در خانه های خود هستند

در کنار خانواده های محبوبشان

مردان ، غذا را خورده و سیر گشته اند

و پیرزنان ، پشت سر دیگران حرف می زنند

و هنوز فیلم تلویزیون شروع نشده است

 

از پنجرهء روبه رویی ، یک زن

با ترس به رخت های خود می نگرد

اما شوهر کله تاس و رنگ پریده اش

گویا شاد و خندان است

زیرا باران ، اتومبیلش را شسته است

 

بگذار ای رفیق ، برویم به کوچه بدون چتر

و زیر باران ، بدون هدف قدم بزنیم

زیر آخرین ، آخرین باران پائیزی

بدویم درست به سمت حیاط مدرسه

 

دوستان من همه آنجا هستند

در آن جا من دشمنی ندارم

آنجا همه چیز بسیار شفاف است

آنجا لبخندهای ریاکارانه وجود ندارد

آنجا دوستت به تو نارو نخواهد زد

هنگامی که تو را بیجا تنبیه کرده اند

ریا از آنجا نمی گذرد

و عشق نیز واقعی است

و انسانیت هم واقعی است

همان چیزی که امروزه یک بیماری بسیار نادر است

 

کجا و در کدام کشمکش گم شدند

آن دوستان واقعی من!؟

و چه «در بند بودن » سهمگینی است

این سعادت تشکیل خانواده !

 

بگذار ای رفیق ، برویم به کوچه

همینطوری بدون چتر

باران سرد ، باران وحشی

پاک کرده کوچه ها را از انسانها

پاک کرده کوچه ها را از گرد و غبار

 

 

 

۲: خانهء من بر روی چرخهای فلک

 

خانهء من بر روی چرخهای فلک

می غلتد و می رود

روزی از من دور خواهد شد

خانهء من بر روی چرخهای فلک

 

روزی خانهء من بال خواهد گرفت

مرا رها کرده و به سمت بالا خواهد پرید

و بر روی ماه آویزان شده چرخ خواهد خورد

این حکایت زندگی که ساختهء من بوده است

 

من سه فرزند کوچک دارم

یک پسر و دو دختر

آنها مادری دارند

 و پدری که آوازها می سازد

 

آواز من بر روی چرخهای فلک

مرا ترک کرده خواهد رفت

روزی از من دور خواهد شد

آواز من بر روی چرخهای فلک

 

آوازهای من بال خواهد گرفت

و از قلب من به بالا خواهند پرید

به نوبت و پشت سر هم

این آوازها از من دور خواهند شد

 

من آوازهای گوناگونی دارم

که حادثه ای از زندگیم را بازگو می کنند

این زندگی من است ای دوست

که باید سعی کنم که بخوانم

 

زندگی من بر روی چرخهای فلک

می غلتد و می رود

روزی از من دور خواهد شد

زندگی من بر روی چرخهای فلک

 

 

 

۳: دوست من ، گیتار

 

روزها می گذرند

به زور حول دادن

اینگونه کند و کسل کننده

ساکت و بدون احترام

 

چیزهایی که در دل من پنهان است

باید به آنها وقت بدهم

بدون تو در جهان

من چگونه زندگی خواهم کرد؟

 

ای گیتار ای گیتار ، آشنای صادق

ای گیتار ای گیتار ، دوست واقعی من

 

چه کسی تو را ساخته است

چنان معجزهء جادویی

تا این حد ، ملایم و لطیف

و تا این حد با نفوذ

 

تو می گویی دوست داشته باش

این دنیای بی رحم را

لایق برخی از مردمی

و از دید برخی دیگر ، نالایق

 

ای گیتار ای گیتار ، آشنای صادق

ای گیتار ای گیتار ، دوست واقعی من

 

در روزهای ناامیدی

دوست امید دهندهء من

و برای روزهای خوشبختیم

قاصدی بوده ای

 

رفقایی داشته ام

و دوستان فراوان

ولی در روزهای تنگی

تنها تو در کنارم بودی

 

ای گیتار ای گیتار ، آشنای صادق

ای گیتار ای گیتار ، دوست واقعی من

 

وقتی که بر روحم

تاریکی بی پایانی سایه می افکند

وقتی به نظر می آید که همه چیز تمام شده است

و دیگر راه نجاتی نیست

 

فرشتگان بر میخیزند

از کوکهای طلایی تو

و بر این تاریکی ، نور می افکنند

و دوباره خاموش می گردند

 

ای گیتار ای گیتار ، آشنای صادق

ای گیتار ای گیتار ، دوست واقعی من

 

 

 

 

 

منابع مورد استفاده

۱: ویکیپدیای انگلیسی

۲: www.hakhverdyan.livejournal.com