تصورات ماورالطبیعی از آلبینیسم در فیلم پودر ١٩٩۵

گارگبن فتائی

در طول تاریخ و بویژه در نقاط خاصی از دنیا به خاطر تفاوت ظاهری آلبینو ها ( زال ها) با اکثریت جامعه ، همواره دیدگاه های عجیب و غیر طبیعی در باره آنها رواج داشته است. یکی از ابن دیدگاه ها قائل شدن نیروهای خارق العاده و ما ورا طبیعی برای آلبینو هاست. این ارتباط بین قدرت زیاد و خارق‌العاده با آلبینو ها برخی اوقات وارد ادبیات اساطیری ملت ها شده و مکتوب و ثبت شده است نظیر زال در شاهنامه فردوسی. اما ملت های متاخر تر بیشتر تلاش کرده اند که آلبینیسم را به پرده سینما بیاورند که یکی از ابن موارد فیلم پودر است که در سال ١٩٩۵ در آمریکا ساخته شده و در آن یک آلبینو با نیروی های فوق العاده مغناطیسی به تصویر کشیده شده است.

علیرغم موفقیت تجاری فیلم و اینکه تلاش کرده تصوری مثبت از آلبینیسم ارئه دهد اما در هدف خود ناکام مانده. این فیلم از طرف منتقدین نمره متوسطی گرفت و ارزش هنری زیادی ندارد و این به دو دلیل عمذه است

اول اینکه به جای ارائه اطلاعات درست در باره زال ها متوسل به تصورت کلیشه ای رایج در جامعه در مورد آنها شده است.

دوم در مورد گریم هنرپیشه اصلی در نقش آلبینو هست که بسیار گریم نامناسبی است و به جای اینکه فرد آلبینو را به ذهن تداعی کند باعث می‌شود یک فرد عجیبی با شکل و شمایل قهرمانان هالیوودی و تا حدی ترسناک تصور شود.

حتی برداشت کارگردان از آلبینیسم به حدی کلیشه ای است که فرد آلبینو را که یکی از بارزترین شاخصه های آن داشتن موی سفید است بدون مو نشان داده است.

پودر Powder یک فیلم درام علمی تخیلی آمریکایی است که در سال ۱۹۹۵ به نویسندگی و کارگردانی ویکتور سالوا Victor Salva و با بازی شان پاتریک فلانری Sean Patrick Flanery در نقش اصلی و موسیقی متن جری گلدسمیت به مدت شث صد و یازده دقیقه منتشر شد.

این فیلم درباره جرمیJeremy "پودر" رید Reed است که دارای هوش باورنکردنی و همچنین قدرت های تله پاتی و ماوراء الطبیعه مانند کنترل رعد و برق و مغناطیس است. این محدودیت‌های ذهن و بدن انسان را زیر سوال می‌برد و در عین حال ظرفیت جامعه را برای ظلم نشان می‌دهد و این امیدواری را ایجاد می‌کند که بشریت به وضعیت درک بهتری پیشرفت کند. محل فیلمبرداری آن در حومه هیوستون، سن آنتونیو، و آستین، تگزاس بود. این فیلم با موفقیت مالی همراه بود.

داستان فیلم

. جرمی "پودر" رید ‏Jeremy "Powder" Reed یک مرد جوان آلبینو است که از هوش باورنکردنی برخوردار است و می تواند افکار اطرافیان خود را بخواند .

مغز جرمی دارای بار الکترومغناطیسی قدرتمندی است که باعث می‌شود وقتی اطراف اشیاء الکتریکی است ، به‌ویژه زمانی که احساساتی می‌شود، عملکرد غیرعادی داشته باشند. این بار الکترومغناطیسی همچنین از رشد مو در بدن او جلوگیری می کند.

مادر جرمی در دورانی که جرمی را باردار بود مورد اصابت صاعقه قرار می گیرد .او اندکی پس از اصابت صاعقه می میرد ، اما جرمی زنده می ماند . پدرش مدت کوتاهی پس از تولد زودرس او جرمی را انکار کرد و گفت بچه من نیست او توسط پدربزرگ و مادربزرگش بزرگ شد. جرمی در زیرزمین زندگی می کرد و در مزرعه آنها کار می کرد و هرگز ملک آنها را ترک نکرد و هر آنچه را که می دانست از کتابها آموخت. وقتی پدربزرگش به دلایل طبیعی مرده پیدا شد، جرمی را از خانه اش می برند .

جسی کالدول Jessie Caldwell روانشناس خدمات کودک، او را به خانه پسران می برد، زیرا او اکنون یه طور موثر تحت سرپرستی دولت

است. جسی او را در دبیرستان ثبت نام می کند، جرمی در آنجا با معلم فیزیک دونالد ریپلی Donald Ripley ملاقات می کند. دونالد متوجه می شود که جرمی دارای قدرت های ماوراء طبیعی و همچنین بالاترین ضریب هوشی در تاریخ است. در حالی که توانایی های جرمی او را به عنوان یک فرد خاص نشان می دهد، او را به یک فرد طرد شده نیز تبدیل می کند.

در یک سفر شکار با همکلاسی هایش، جرمی توسط جان باکس، دانش آموز پرخاشگری که جرمی را یک آدم عجیب و غریب می بیند، با اسلحه تهدید می شود. قبل از اینکه جان بتواند شلیک کند، یک اسلحه از دور شلیک می شود و همه با عجله می بینند که هارلی دانکن Harley Duncan معاون کلانتر، به یک گوزن شلیک کرده است. جرمی که از مرگ حیوان مضطرب شده است، هم آهو و هم هارلی را به طور همزمان لمس می کند و باعث می‌شود بدن هارلی تحریک شود که دانش آموزان تصور می کنند تشنج است. هارلی بعداً اعتراف کرد که جرمی در واقع باعث شده بود که هارلی درد و ترس آهوی در حال مرگ را احساس کند. پس از ابن دلیل تجربه، هارلی تمام اسلحه های خود را از خانه خود خارج می کند، اگرچه کلانتر داگ بارنوم به او اجازه می دهد تا بدون اسلحه هم به عنوان معاون کلانتر باقی بماند.

داگ از جرمی می‌خواهد تا به او از طریق تله پاتی کمک کند تا بتواند با همسر در حال مرگش صحبت کند. از طریق جرمی، کلانتر متوجه می‌شود که همسرش به زندگی چسبیده ‌ و نمی‌خواهد بمیرد زیرا حلقه ازدواجش را نبسته و او با پسرش استیون هم آشتی نکرده است.همسرش به او می گوید که پسرشان استیون حلقه را پیدا کرده است و حلقه تمام مدت در جعبه ای نقره ای روی میز خوابش قرار داشته است . داگ سپس حلقه را در انگشت همسرش قرار می‌دهد گذارد و با همسرش با پسرش استیون آشتی می کند و این دو رخداد اجازه می دهند که همسرش در آرامش بمیرد.

جرمی با دختری به نام لیندزی کلووی Lindsey Kelloway که به وی علاقه‌ای عاشقانه دارد ملاقات می‌کند، اما رابطه آن‌ها توسط پدر دختر به هم می‌خورد. قبل از قطع رابطه ، او به لیندزی می‌گوید که می‌تواند حقیقت را در مورد مردم ببیند: اینکه آنها می‌ترسند و احساس می‌کنند ارتباطشان با بقیه دنیا قطع شده است، اما در حقیقت همه به هر چیزی که وجود دارد متصل هستند. جرمی به مرکز نوجوانان برمی گردد و وسایل خود را جمع می کند و قصد دارد به مزرعه اش فرار کند.

او در ورزشگاه مکث می کند تا به دانشجوی مردی که در حال شست و شو است خیره شود، متوجه موهای مجلل او و همچنین موهای بدنش می شود که خودش فاقد آن است، اما توسط جان باکس گرفتار می شود که او را به همجنس گرایی متهم می کند. جان کلاه جرمی را می‌دزدد و او را مسخره می‌کند، اما جرمی نشان می‌دهد که حرف‌های جان شبیه آنچه ناپدری‌ اش قبل از کتک زدن جان در ۱۲ سالگی گفته بود، جان را عصبانی می‌کند. جان و پسران دیگر جرمی را تحقیر می کنند، او را برهنه کرده و مسخره می کنند. در این هنگام قدرت‌های او با فشار دادن دکمه‌های فلزی روی بدنش

ظاهر می‌شوند. در نهایت، یک پالس الکترومغناطیسی کروی بزرگ فوران می کند و جرمی را به داخل یک گودال گلی پرتاب می کند و بقیه را به زمین می اندازد. جان نیز در حالی که قلبش از کار افتاده پیدا می شود.

جرمی برای احیای او از شوک الکتریکی استفاده می کند. جرمی به مزرعه ای که در آن بزرگ شده بود، بازمی گردد، و اکنون در جریان محاکمه با بانک است، و متوجه می شود که تمام دارایی هایش حذف شده است.

جسی، دونالد و داگ به او ملحق می‌شوند و از او می‌خواهند که با آنها بیاید تا جایی را پیدا کند که در آنجا ترس و سوءتفاهم وجود نداشته باشد . اما در عوض ، جرمی وارد محوطه ای می‌شود که در آنجا صاعقه ای به او برخورد می کند و جرمی در یک نور خیره کننده ناپدید می شود و به جسی، دونالد، داگ و هارلی هم شوک الکتریکی وارد می‌شود.