گفتگوی "آلیک" با مهران رنجبر کارگردان و مقدی شامیریان طراح لباس نمایش مارادونا / پرده خوانی از بی سر شدن فوتبال در بلک باکس

 

آدیس عیسی قلیان» - کمتر کسی‌ست که بینند‌ه حرفه‌ای تئاتر باشد‌ و نام مقد‌ی شامیریان را نشنید‌ه باشد‌؛ طراح لباس خوش‌ذوقی که بیش از یک‌د‌هه د‌راین‌عرصه فعالیت د‌ارد‌ و نامش را د‌ر آثار نمایشی مختلفی از کارگرد‌انان بزرگ همچون قطب‌الد‌ین صاد‌قی، حمید‌رضا نعیمی، عباس عبد‌الله‌زاد‌ه، سمیرامیس بابایی و..دیده ایم.

و اما این اواخر همکاری مقدی شامیریان با مهران رنجبر در نمایش مارادونا همراه بود. با مقدی شامیریان و مهران رنجبر  به ‌بهانه این فعالیت‌ نمایشی به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

مهران رنج‌بر نویسنده، بازیگر و کارگردان تئاتر که پیش از این پرتره‌هایی چون «استیو جابز» و «مارلون براندو» را بر صحنه تئاتر اجرا کرده، درباره جدیدترین اثر خود گفت: بعد از درگذشت دیگو آراماندو تصمیم داشتم پرتره «مارادونا» را روی صحنه ببرم. متأسفانه به دلایلی  این امر میسر نشد ولی بلاخاره با همراهی عاشقانه و کمک دوستان این نمایش را تمرین و برای اجرا آماده کردیم.

به گفته نویسنده نمایشنامه وی با جمع آوری داستان های کوچه و بازار مربوط به مارادونا سعی داشته از وی تصویری ارائه کند هم قد و قواره Che، آن “چه” ای که تبدیل به پوستر و تی شرت و دیوارنگاره شیک اش شد مثل عادی شدن قرمزی تصویر  کوکاکولا. مهران رنجبر برخورد اینچنینی با چهره چه گوارا را ترفندی می داند برای کاهش وزن "قهرمان" آن هم به سبک سرمایه داری و حل معظل وجودشان برای همیشه.

داستان بستری شدن بازیکن بزرگ فوتبال در بیمارستان روانی نیز یکی دیگر از داستان های آشنای مردم است که در این نمایش آگنجانده شده. آن حکایت معروف که بیشتر به اطیفه می ماند. همان داستانی که وقتی در آسایشگاه هرکدام از بیماران خود را فیلسوف یا موسیقی دان و نویسنده ای بزرگ  می بیند از مارادونا که تازه به جمعشان ملحق شده نامش را می پرسند و وقتی او پاسخ می دهد مارادوناست همه متقاعد می شوند که او واقعا دیوانه است چراکه در توان هیچکس نیست که "دست خدا " باشد...

دراین نمایش از تمایلات ضد فاشیستی مارادونا سخن می رود و همزمان از غرور ملی صحبت می شود، به ویژه داستان دست خدا و ارسال توپ به دروازه انگلیس. اینها پارادوکس هایی هستند که بازیگر باید توان عبور از آن را برای دیوار چهارم امکانپذیر کند.

پوشیده نیست که مارادونا علاوه بر محبوبیت جهانی همیشه خود را طرف مردم می دانست  و دوست داشت صدای درد مردم باشد و علیه خشونت، جهانی شدن و علیه امپریالیسم صدای بلندی داشت. بیشتر از همه اینها برای همه روشن است که چقدر از هاولانژ بدش می آمد. و همین صدا بودن ها و بدآمدن ها دلیل اصلی مرگ او بود. اسیر پاپوش هایی که برایش دوخته بودند شد  به رسوایی کشاندند و به فن هایش  یادآوری کردند که  ببینید اینهایی که دم  از مردم می زنند چه کاره اند.  برکسی پوشیده نیست که مارادونا در مقابل توطئه ها و توافقات غیرقانونی پشت صحنه فیفا سکوت نکرد. او عاشق چه (گوارا) بود، از فیدل (کاسترو) خوشش می آمد و گرایش های شدید ضد آمریکایی داشت. اینها همه آن چیزهاییست که یک الگوی مردمی نباید داشته باشد

رنجبر در پاسخ به این سوال که چرا پرتره اشخاص معروف را می سازد. آیا این کار فرار از سختی کار با نام های نه چندان شناخته شده نیست می گوید: چیزی را باید نشان داد که برای مخاطب هم روشن باشد. پرتره باید به گونه ای باشد که همه پیام را درک کنند. بله، می شود پرتره برتراند راسل را  صحنه برد، اما بسیاری او را نمی شناسند، راسل نخوانده اند، با افکاراش آشنا نیستند. درحالی که مارادونا را حتی در روستاهای دور افتاده جهان می شناسند. باید دید منظوراز این نمایش کدام بوده. نشان دادن چهره ای از مارادونا غیر از آن که در ذهن هرکدام از ما نقش بسته بود.  این تضاد همان چیزی بود که علاقمند بودم در اجراهایم ببینم. شیوه ای که در اجرا ترکیبی است از اشکال، تصاویر و چهره‌های زشتی که آراسته شده باشند و این زشتیِ همراه با آراستگی، چیزی عجیب و غریب، ترسناک، خنده‌دار و غیرواقعی را خلق کند. این همان گروتسک است.

رنجبر در پاسخ به اسن سوال که قابل درک بودن داستان برای عوام و عدم شخصیت پردازی چهره اصلی می تواند این ذهنیت را ایجاد کند که چندان اعتقادی به هنر برای هنر ندارید، می گوید: اساسا با قالب "هنر برای هنر" موافقم. کاری که ما انجام دادیم این بود که   با لایه‌ای از آگاهی مردم  سرکارداشته باشیم که می شود مهندسی کرد و تغییراتش را شاهد بود. ظرافت کار هم همینجاست که این جایگاه تئاتر نیست که تنزل داده میشود، بلکه باید  سعی کرد دایره درک تئاتر را کسترش داد و به دوردست ها هم رساند. وگرنه هنر اگر برای هنر نباشد جلو نمی رود. سنگ بنا است، خط ترازی که  دیوارتان را با آن می چینید. یکی هم پیدایش می شود و روی دیوارتان دیوارنویسی می کند (می خندد).

 

وی این واکنش را که هیچکدام از صحنه های خنده دار  لبخندی بر لب کسی ننشاند چالشی برای نمابش نمیداند و معتقد است ظرافت کار هم  همینجاست.وقتی می دانیم داستان خنده داری انتظارتان را می کشد  سخت می خندیم ،شایداحساس می کنیم از نمایش لحظه ای جلو افتادیم و شاید تماشاگر در دل بخندد. از طرفی  انسان امروزی می خندد وقتی تحت فشار سرمایه داری قرار می گیرد. شاید واکنشی است به بودن.

رنج‌بر درباره اینکه آیا نمایش «مارادونا» به لحاظ نوع نگاه و اجرا در راستای پرتره‌های قبلی نظیر «استیو جابز» و «مارلون براندو» است یا نه، تأکید کرد: این نمایش خیلی از پارامترهای نمایش و پرتره‌های قبلی‌ام را ندارد و خیلی ساده و عاشقانه است. و بیشتر  فضای این نمایش عاشقانه و اپرایی است.

مهران رنجبرافزود: این نمایش  با بازیگرانی که در باطن ستاره هستند وبا لیاقت کار کردند. جرا رفت وخیلی قائل به حضور چهره‌ها نیستم و دوست دارم با بازیگران توانایی کار کنم که هدف دارند و سختی‌های کار و تمرین را تحمل می‌کنند. ما مردان و زنان درجه یکی در تئاتر داریم که هنوز دیده نشده‌اند. مخاطب باید یاد بگیرد که نمایش را ببیند نه اینکه برای دیدن ستاره‌ها به سالن بیاید.

مهران رنجبرخاطرنشان کرد که فرم در نمایش های گروتسک جایگاه ویژه ای دارد ولی با اینکه محتوا در جایگاه دوم است به نوعی هدف اصلی نمایش های سبک پرتره هم میتواند باشد.

 وی در مورد دیالوگ محور بودن این  اجرا (مارادونا) و خطر غلبه محتوا بر  فرم می گوید: بدون آفرم اسکلت نمایش راست نخواهد ایستاد و در مورد  دیالوگ محور بودن باید گفت که بباید پذیرفت که این اثریست ایرانی و به نوعی میتوان متاثر از  تعزیه خوانی خودمان  دانست. چیزی که مورد علاقه و توجه غربی هاست ولی خودمان کمتر به آن می پردازیم. به همین دلیل است که وقتی با راه حل های خاصی مانند اجرا در محیط بلک باکس و در معرض دید تماشاچیان بودن نورافکن ها و میزانسنی با دکور حداقلی، بیومکانیک بازیگرها و آوازخوانی  تناسب در اجرا حاصل شود می شود گفت جان بدر برده اید.

 

کارگردان نمایش «مارادونا» در پایان گفت: در این شرایط کرونایی سالار طهرانی دوست دیرینم به عنوان بخش خصوصی حامی من بود و برای تولید این نمایش هزینه کرد؛ در شرایطی که تهیه‌کننده و سرمایه‌گذار در تئاتر نداریم.

مقدی شامیریان هم یادآور شد که مارادونا سومین تجربه همکاری وی با مهران رنجبر است و افزود: اساسا کار با رنجبر هم آسان است و هم نگاه مسوولانه ای می طلبد. تیپ شخصیت های مهران رنجبر را باید به دقت واکاوی کرد و نتیجه را با دستخط کارگردان مقایسه کرد. دردو اجرای قبلی مهران رنجبر یعنی استیو جابز و مارلون برادو، هم من طراحی لباس را انجام دادم و این تجربه ای بود که نوع نگاه کارگردان را برایم واضح تر می کرد.

ود در پاسخ به این سوال که طراحی لباس تئاتر چه ویژگی‌ها و تفاوت‌هایی نسبت به سایر طراحی‌های لباس دارد؟ می گوید: طراحی لباس تئاتر متفاوت از طراحی آن لباسی است که قرار است در اجتماع استفاده شود. این دو با هم ارتباطی ندارند چون اساس مُد، زیبایی و زیبا به نظر رسیدن است اما لباس تئاتر به مبحث شخصیت‌پردازی مربوط می‌شود. طراح لباس تئاتر باید یک محقق و جامعه‌شناس باشد. این طراح وقتی وارد اجتماع می‌شود، باید حواسش را به همه چیز جمع کند و همه چیز را خیلی ریزبینانه و تخصصی ببیند. در اجتماع شخصیت‌های مختلفی وجود دارد که طراح لباس برای موفق شدن در کارش، ملزم است به همه آن‌ها نگاه کند چون سر لوحه کار طراح لباس پرداخت به شخصیت آدم‌ها است. یک طراح لباس تئاتر باید به نوع پوشش، شمایل، نشستن و حرف زدن مردم نگاه کند اما طراح مد نیازی به توجه به شخصیت آدم‌ها ندارد. من در این حوزه هم کارهایی انجام داده‌ام اما علاقه بسیار زیادم به مقوله لباس تئاتر، غالب شد و عاشقانه مشغول طراحی لباس تئاتر هستم.

مقدی شامیریان در مورد پروسه و روندی که برای طراحی لباس یک تئاتر طی می کند توضیح داد: شروع کار من با مطالعه متن است. قبل از حضور در تمرین‌های تئاتر و دیدن بازیگرها، متن را مطالعه می‌کنم و گاهی اوقات از خواندن مکرر متن، دیالوگ‌های آن را حفظ می‌شوم! بعد از خواندن متن، بازیگرها را می‌بینم و با رفتن سر تمرینات، در فضای کار قرار می‌گیرم. در ادامه این پروسه، میزانسن‌های نمایش را می‌بینم و آناتومی بازیگرها را بررسی می‌کنم. بررسی آناتومی بازیگرها وظیفه طراح است و یک طراح باید طرحش را بر اساس آناتومی بازیگر به اجرا برساند. طراح باید این موارد را بررسی کند تا بهترین طرح ممکن را برای لباس بازیگران ارائه بدهد. طرح لباس یک طراح ابتدا به صورت اتود معرفی می‌شود و بعد مرحله پارچه و تهیه متریال‌های آن شروع می‌شود. در نهایت هم طرح اصلی وارد دوخت می‌شود و بعد از پرو کردن و گرفتن ایرادات، لباس‌ها برای اجرا به دست بازیگرها می‌رسد. در طول این پروسه، تحقیق و مطالعه خیلی مهم است و این پروسه باید در تعامل میان طراح و کارگردان انجام شود. خود بازیگران هم می‌توانند به بهتر طی شدن این روند کمک کنند.

وی در مورد تاثیرگذاری ویژگی‌های فردی یک طراح لباس مثل جنسیت و مذهب و قومیت‌های مختلف جامعه می گوید: نگاهی که یک زن به جامعه دارد، با نگاه یک مرد برای شخصیت‌پردازی متفاوت است دقت در جزئیات هم می تواند متفاوت باشد،ولی در طراحی لباس تئاتر باید یک نگاه حرفه‌ای داشت. فرهنگ هم مطمئناً در کار طراحی لباس تأثیرگذار است. من یک طراح لباس ارمنی هستم و چشم‌هایم از کودکی یک جامعه و فضای دیگر را دیده و سلایق خاص آن جامعه را رصد کرده است. شاید من چیزهایی را از کودکی دیده‌ و لمس کرده باشم که طراحان دیگر به گونه دیگری آن ر ا را دیده و لمس کرده باشند و این موارد خواه ناخواه در کار من و آنها موثر است. جاهایی ممکن بوده که در چیدمان رنگ‌ها، طرح‌ها و پارچه‌ها سلیقه ارمنی من وارد شده باشد؛ گروهایی که بامن همکاری کرده‌اند یقین دارند که مسئولیت‌پذیر هستم و کارم را دقیق و به موقع انجام می‌دهم و این خصیصه را وام‌دار فرهنگ ارمنی خودم هستم.

وی در مورد این موضوع که طراحی لباس‌های مفهومی در نمایش مارادونا به صورت تاکید شده ای  مشهود بود می گوید:  بله طراحی لباس تئاتر و طراحی مفهومی، ارتباط تنگاتنگی با هم دارند زیرا لباس‌های مفهومی هم مثل لباس‌های تئاتری حامل پیام و فکر هستند و زیبایی مقوله ثانویه‌ای است. برای مثال لباس مارادونا هم باید با چهل تیکه های توپ فوتبال ارتباط می داشت و هم باید طوری تنظیم می شد که باعث ناراحتی بازیگر نشود. درطراحی این لباس از تکنیکی استفاده شد که اصطلاحا اوریگامی نامیده میشود و با استفائه از روش های خاص دوخت لباس چهل تیکه توپ   برروی سینه لباس نشان داده شد. این لباس همچنین شبیه یک کیمونو بود که باید روحیه جنگندگی را به مخاطب القا کند. بالاخره هر نوار، هر دکمه حاوی اطلاعاتی است. همین نگاه مفهومی هم در طراحی لباس فرزند زاده نشده مارادونا به همراه بند ناف بریده نشده و پیچیده بر گردن لحاظ شده ...

 

وی با اشاره به کاراکتر دیگر، پسر متولد نشده مارادونا، خاطرنشان کرد: این شخصیت زندگی فیزیکی نداشت و طبیعی است که درک آن و ویژگی ها ی شخصیتی اش تا حدودی دشوارتر باشد، به طوری که باید با عناصر زنده ارائه می شد. این کار با مشورت هایی که با کارگردان داشتیم نتیجه داد، با تصویری از بند نافی که به دور گردن پیچیده شده و مرگ را تداعی می کند.

مقدی شامیریان در مورد کاراکتر سوم نمایش یعنی شوبرت میگوید از موسیقی شوبرت به عنوان فضای بینابینی مرگ و زندگی نام برده می شود. طراحی لباس او هم مطابق با سایه روشن های همان دوران  انجام شد.

مقدی شامیریان  با اشاره ‌به ‌اینکه فارغ‌ التحصیل رشته لباس است و د‌ر ١٢ سال حضورش د‌ر این ‌عرصه، طراح لباس بیش ‌از ٥٠ اثر نمایشی بود‌ه، د‌رباره اینکه طراحی لباس چقد‌ر ازسوی خود‌ فعالان حوزه نمایش جد‌ی گرفته می‌شود‌، می‌گوید‌: به‌ نظرم این‌مسئله به‌ مرور زمان، بهتر شد‌ه و می‌شود‌. به‌ هر حال، وقتی فضا رقابتی می‌شود‌؛ این ‌مهم، بیشتر د‌رک می‌شود‌. بی‌شک، د‌یگر تنها بازیگر خوب و متن خوب، برای موفقیت کارها کفایت نمی‌کنند‌ و مقوله‌های مختلفی باید‌ د‌ست ‌به ‌د‌ست هم د‌هند‌.

شامیریان د‌ر پاسخ به این‌ سوال که خود‌تان چقد‌ر طراحی لباس را د‌ر پرد‌اخت بهتر و کامل‌تر یک شخصیت مهم می‌د‌انید‌؟ می‌گوید‌: شاید‌ چون کارم این است، حساسیت خاصی روی طراحی لباس د‌ارم؛ تا جایی‌که حتی وقتی می‌روم کارم را ببینم، آن‌ قد‌ر حواسم به لباس‌هاست که خط د‌استان از ذهنم می‌پرد‌؛ اما به‌ واقع هم طراحی مناسب لباس اهمیتی زیاد‌ی د‌ر کار د‌ارد‌. لباس، نزد‌یک‌ترین عنصر به بازیگر است و روی بد‌ن او می‌نشیند‌،؛ پس، خیلی می‌تواند‌ د‌ر د‌رک بهتر او ازسوی مخاطب کمک ‌کنند‌ه باشد‌.

https://alikonline.ir/fa/news/culture-and-art/item/20237-%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D9%84%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D9%86%D8%AC%D8%A8%D8%B1-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D9%85%D9%82%D8%AF%DB%8C-%D8%B4%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD-%D9%84%D8%A8%D8%A7%D8%B3-%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D9%85%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AF%D9%88%D9%86%D8%A7-%D9%BE%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%DB%8C-%D8%B3%D8%B1-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%D9%81%D9%88%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D9%84-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D9%84%DA%A9-%D8%A8%D8%A7%DA%A9%D8%B3