مدینهء فاضله

گارگین فتائی

چه خوب میشه اگه همه ، همدیگرو دوست بدارن

مکر و ریا باعث نشه ، یک دیگرو قال بزارن

باطن و ظاهر همه ، صاف بود و یکی می شد

بهشت موعود خدا ، تو دنیای خاکی می شد

چه خوب می شد بین ما ها ، فاصله ای وجود نداشت

معیارهای زندگی ، تو دلا دوری نمی کاشت

همه به هم احترام و ارزش و حرمت بزارن

حرف همو باور کنن ، خنده رو لبها بیارن

کینه رو از دل بچینن ، جاش محبت بکارن

به عشق راستین دلا ، حرمت و ارزش بزارن

چه خوب می شد حقارتا ، از سینه ها برده می شد

تفاوتا میونمون ، شکسته و خُرده می شد

همه به هم کمک کنیم ، دستای هم رو بگیریم

همه به هم خوبی کنیم ، عیبای هم رو نبینیم

خوشبختی همو بخوایم ، حسادتو دور بریزیم

خسّتو از دل ببریم ، با بدیها در ستیزیم

کدورتا کنار می رفت ، قهر بازم آشتی می شد

آرزوی اونچه رو که بذرشو می کاشتی می شد

هر کسی که خطا می کرد ، از این کارش خسته می شد

شریک غمخوار همه ، آدم وارسته می شد

مال من و مال تویی ، بین ما ها وجود نداشت

فغیر و ناداری نبود ، عمر ،  رنگ کبود نداشت

واژهء عشق ساده نبود ، هزار و یک معنی می شد

معشوق ، تحقیر نمی کرد ، حقارتا فانی می شد

اشک همه خنده می شد ، کدورتا شادی می شد

خرابی روح و تن هر کسی آبادی می شد

حسرت از گذشته ها ، توی دل کسی نبود

تو زندگی هیچ کسی ،  عالَم بی کسی نبود