صید دل رمیده
صید دل رمیده
ملک الشعرای بهار
یا که به راه آریم این صید دل ، رمیده را
یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را
یا ز لبت کنم طلب ، قیمت خون خویشتن
یا به تو واگذارم این جسم به خون تپیده را
کودک اشک من شود خاک نشین ز ناز تو
خاک نشین چرا کنی کودک ناز دیده را ؟
چهره به زر کشیده ام بهر تو زر خریده ام
خواجه ! به هیچ کس مده بندهء زرخریده را
گر ز نظر نهان شوم چون تو به ره گذر کنی
کی ز نظر نهان کنم اشک به ره چکیده را ؟
گر دو جهان هوس بُوَد بی تو چه دسترس بُوَد؟
باغ ارم قفس بُوَد طایر پر بریده را
جز دل و جان چه آ.رم بر سر ره ؟ چه بنگرم
ترک کمین گشاده و شوخ کمان کشیده را
خیز بهار ، خون جگر ! جانب بوستان گذر
تا ز هزار بشنوی قصهء ناشنیده را
+ نوشته شده در چهارشنبه سوم فروردین ۱۳۹۰ ساعت توسط گارگین فتائی
|