درد بی درمون

گارگین فتائی

 

راهی که جز عشق باشه

اون راه که رفتن نداره

گفتار بی عشق و نگار

ارزش گفتن نداره

این همه من منتظر

صحبت زیباش شدم

غافل از اینکه عاشقی

آروم و خفتن نداره

هی با خودم حرف زدم

عاشقی رو ول بکنم

این دل من که تاب این

حرف شنفتن نداره

هر کی می گه ولش بکن

دل از نگاهش تو بکن

قلب من هم که طاقت

عشق نهفتن نداره

این تن من بهم می گه

خسته شدم از این وضع

دل می گه به تنم که عشق

آخر و خستن نداره

درد من هم بی درمونه

از وقت عاشق شدنم

دل که با عشقی وا بشه

امکان بستن نداره