آیا حفظ سنت های پیش از مسیحیت ، بت پرستی است؟

آیا حفظ سنت های پیش از مسیحیت ، بت پرستی است؟

گارگین فتائی

 

در عالم مسیحیت فرقه ها و گروه ها و معلمین دینی وجود دارند که معتقدند هر رسمی که در کتاب مقدس نیامده و یا بدان اشاره ای نشده و بویژه اگر آن رسم متعلق به پیش از مسیحیت باشد عمل به آن نادرست و نوعی بت پرستی محسوب می شود.

در بین ارامنه هم کسانی که عضو کلیسای حواری ارمنی نیستند چنین طرز فکری را دارند یعنی عضو سایر فرقه های مسیحی هستند .

در بین کلیساهای غیر حواری هم کاتولیک ها و تا حدی پروتستانها به رسوم پیش از مسیحیت پایبند هستند اما شاخه های تندروتر این فرقه ها بالکل با این رسوم مخالفند.

مساله اینجاست که آیا هر چیزی که از دوران پیش از مسیحیت به دست ما رسیده نادرست و ناپسند بوده است؟

همینها وقتی می خواهند دوران های تاریخ بشری را تقسیم بندی کنند می گویند تاریخ بشری دارای چهار دوره می باشد

1: دروان وجدان

در این دوران انسان بر حسب وجدان و ندای درونی خود زندگی کرده و خوب و بد را تشخیص می دهد.

2: دوران شریعت

این دوران از ده فرمان موسی که خداوند در کوه سینا به وی عطا فرمود آغاز می شود و خداوند رسماً از طریق شریعت به انسان ها می گوید که چه اعمالی درست و چه اعمالی گنا و نادرست و از این دوره عملاً خداپرستی آغاز می شود.است

3: دوران فیض

که با آمدن مسیح و به صلیب رفتن او آغاز شده بر اساس آن شریعت برای نجات لازم است اما کافی نیست زیرا تنها نشان می دهد چه عملی گناه است اما ما را از گناه نمی رهاند و برای رهایی از گناه نیاز به فیض و رحمت مسیح که بالاتر از شریعت است داریم.

4: داوری

که همان دوران رستاخیر و هارماگدون و قیام مسیح و آمدن وی به جهان است

چنان که مشاهده می کنید خود اینها می گویند که قبل از آمدن شریعت و خداپرستی در واقع انسان به ندای وجدان خود عمل می کرده و وجدان هم چیزی است که خدا در نهاد انسان گذاشته بنابراین هر عملی  که مربوط به این دوره باشد نمی تواند بالکل نادرست بوده اشد.

در میان سنت ها و آئین های ارامنه هم هستند رسومی که صراحتاً در کتاب مقدس نیامده بلکه ریشه قبل از مسیحیت دارند نظیر جشن آب پاشی یا وارداوار یا جشن دردندز یا آنش .

قبول کردن این جشن ها به هیچ وجه به معنای پذیرش بت پرستی نیست و یک فرد ارمنی با برپایی این سنت ها هیچ گاه خداوند و مسیح را ترک نکرده و نخواهد کرد .

به نظر می رسد این تعلیم هم یکی از آن تعالیم غلط تعدادی خشکه مذهب و خشکه تعصب است .

کلیسای حواری ارمنی با پذیرش این گونه آئین ها و سنت ها و رنگ و روی مذهبی دادن به آنها در واقع اهداف زیر را دنبال کرده است

اولاً : با این کار حالت صرف بت پرستانه از روی این رسوم را برداشته و آنها را با مسیحیت تطبیق داده به گونه ای که انجام آنها نه مغایر با مسیحیت بلکه همگلم با ائین مسیحیت شده است.

ثانیاً: از این طریق در حقظ بسیاری از سنتهای کهن کوشیده و در واقع کلیسا به عنوان نهاد قدرتمند اجتماعی توانسته با زیر سایه خود قرار دادن این ائین ها از فراموشی و نابودی آنها جلوگیری کند.

اگر ما چنین طرز فکری داشته باشیم در واقع نتیجه اش این می شود که نه تنها نباید سراغ این گونه رسوم برویم بلکه حتی باید به اکراه به آنها نگاه کرده و حتی ممکن است کار به جایی برسد که سعی کنیم از اجرای این مراسم در سطح جامعه هم جلوگیری کنیم یعنی چیزی شبیه قرون وسطی.

از طرف دیگر حفظ دست آوردها و میراث مادی و معنوی و فرهنگی یک ملت در جهان کنونی بسیار مورد تاکید است و یونسکو به عنوان بزرگ ترین سازمان فرهنگی جهان بر آن تاکید نموده و حتی مبالغ هنگفتی در راه حفظ و بقاء این آئین ها به ممالک مختلف کمک می کند و حتی خود این کشورها هم بودجه کلانی  به منظور احیاء این مراسم در نظر می گیرند.

این طرز فکر زمانی مخرب و وحشتناک می شود که به عنوان نمونه در جایی مثل آمریکا ترویج گردد که البته متاسفانه توسط گروه ها و فرقه های افراطی غیر حواری ترویج و تشویق هم می شوند. زیرا در آمریکا که ملت های مختلف زندگی می کنن همگی به شدت جذب فرهنگ آمریکایی شده اند و نهاد های فرهنگی هر ملتی سعی فراوان در جهت حفظ و بقاء فرهنگ و زیان و خرده فرهنگ های خود می کنند چرا که در این کشور بسیاری از رسوم و آئین های ملت های مهاجر از سوی این ملت ها به فراموشی سپرده شده و فرهنگ آمریکایی جایگزین آن شده است.

اگر این طرز فکر در آمریکا تقویت یابد آن خرده رسومی هم که  تعداد اندکی از افراد این اقوام حفظ کرده اند آنها نیز به مرور از بین خواهد رفت.

جهان زیبا و نیکو جهانی است که دارای تنوع است و با افراط گرایی و داشتن چنین عقائدی جهان ما نه تنها نیکو نمی شود بلکه تنوع و زیبایی خود را از دست می دهد.

شدت تعصب این افراد به حدی است که حتی معتقدند نباید روی بچه هایشان اسامی پیش از مسیحیت مثل واهاگن یا آرا یا آستقیک و آناهید را گذاشت زیرا اینها اسامی بت ها بودند و تنها باید اسامی موجود در کتاب مقدس را برای کودکان خود انتخاب نمود.

شما خود بگوئید

آیا گذاشتن اسم پیش از مسیحیتوروی یک شخص و یا پریدن یک شخص از آتش و یا آب پاشی در روز جشن اپ پاشی ، یک فرد را بت پرست می سازد!؟








درد  دل های تنهایی

سلام بر دوستان

من این پست رو می خوام کد دارش بکنم چون همون طوری که شما بارها از کامنت هایی که در مورد تعدادی از پست های من گذاشته میشه متوجه شدین عده ای با هویت ساختگی و جعلی و تنها با یک اسم و بدون معرفی وب یا حتی ایمیلی میان و نظر میدن.

تعدادی از این افراد در کامنت های خود حرفهای توهین امیز و یا ناشایستی می زنند بدون اینکه در موقعیت من قرار گرفته باشند و در واقع دارند منو مورد قضاوت قرار میدن در حالی که قضاوت در مورد اشخاص تنها حق خداست.

لذا این دفعه برای جلوگیری از سوء استفاده چنین اشخاصی موضوع رو کد دار کردم و از دوستانی که مطمئن هستم دعوت به عمل میارم تا در خصوص این پست نظر بزارند.

 

این پست در مورد جنبه شخصی زندگی منه

 

 

 

 

ادامه نوشته

تیشه دیگری بر ریشه میدان تاریخی نقش جهان

تیشه دیگری بر ریشه میدان تاریخی نقش جهان

 

 

احداث خیابانی با عرض ۱۶ متر به موازات میدان نقش جهان و در نزدیکی مسجد شیخ لطف الله توسط مدیریت شهری اصفهان به تهدید دیگری برای این اثر با ارزش تاریخی و خروج آن از فهرست جهانی تبدیل شده است.

  بنا بر گزارش خبرگزاری مهر، از مدت ها پیش شهرداری اصفهان در حال تملک و آزادسازی قسمتی از محله قدیمی پشت مسجد شیخ لطف الله است تا به منظور ایجاد دسترسی محلی، خیابانی موازی ضلع شرقی میدان نقش جهان ایجاد کند.

  در مسیر این خیابان که قرار است "آقانور نجفی" نامیده شود، تعدادی زیادی از بناهای واجد ارزش تاریخی وجود دارند که با احداث این خیابان نه تنها این بناها بلکه بافت قدیمی این بخش از شهر اصفهان هم از بین می رود.

خبرنگار مهر می نویسد که موضوع احداث خیابان موازی با میدان نقش جهان با عرض ۱۶ متر آن هم در نزدیکی مسجد شیخ لطف الله، توسط مهدی حجت، قائم مقام پیشین سازمان میراث فرهنگی، پیگیری شد و او دستور توقف عملیات احداث خیابان را صادر کرد.

اما اکنون با غیبت او در سازمان میراث فرهنگی، مسوولان شهری اصفهان دوباره این موضوع را در دستور کار قرار داده و اقدام به تملک بناهای موجود در راسته این خیابان کرده اند. برخلاف نظر قائم مقام وقت سازمان میراث فرهنگی، مسوولان اداره میراث فرهنگی اصفهان با احداث این خیابان مخالفتی نکرده اند، بلکه با مسوولان شهری تنها بر سر احداث دو متر اختلاف نظر دارند؛ میراث فرهنگی اصفهان با ۱۴ متر موافق است.

  میدان نقش جهان در اردیبهشت ۱۳۵۸ جزء نخستین آثار ایرانی بود که به‌عنوان میراث جهانی یونسکو به ثبت جهانی رسید.

  هر نوع دستکاری اطراف میدان نقش جهان به عنوان بخش‌های حامی این مجموعه، موجب خدشه به حریم درجه یک این بنای ثبت شده در فهرست جهانی خواهد شد.

  این درحالی است که پیش از این، ساخت برج "جهان نما" و ایجاد "خیابان استانداری" و راه اندازی متروی شهری اصفهان تهدید دیگری برای این میدان ثبت شده در فهرست میراث جهانی و خروجش از آن بوده است.

  در این گزارش همچنین به موضوع احداث موزه در اطراف استانداری اصفهان اشاره شده که در نتیجه آن مغازه داران به دلیل اینکه قیمت املاکشان در خیابان بیشتر است، مغازه داخل بازار میدان را به انبار تبدیل کنند و از مغازه‌ای که در این خیابان دارند استفاده نکنند. به این ترتیب، بازار میدان نقش جهان به انبار تبدیل شده و کم کم به سمت نابودی می رود.

 

در خم تنهایی

در خم تنهایی

گارگین فتائی

 

عالمی دارد این

مبحث تنهایی

در سکوت مطلق

لذتی مینایی

 

در اتاق تاریک

زیر نور شمعی

کز بکردی در خود

در شب گیرایی

 

فارغ از جنجالی

بی هیاهو ، راحت

می نگاری در ذهن

قطعهء زیبایی

 

خسته از انسانها

زخمها در قلبت

می گریزی زانها

پس چه روح افزایی!

 

دلزده ، آشفته

از سخنهای پوچ

تو کشاندی خود را

به مناسب راهی

 

می رهانی خود را

زان همه بدبختی

نفس پنهان بودن

بهتر از پیدایی

 

در برونت دام است

دام های بی رحم

یس گرفتار آیی

در خم شیدایی

 

بی کسی هم درد است

لیک چون یاری نیست

پس ندارد چیزی

بهر تو معنایی

 

 

 

نقطهء پایان

نقطهء پایان

گارگین فتائی

 

در زندگی خود

خیلی وقتها به جایی می رسی

که گویی هیچ راه گریزی نداری

گویی نقطهء پایانت فرا رسیده است

دیگر بعد از نقطه، سر خطی نیست

به نقطهء دیگری پناه می آوری

به قطعهء دیگری از دنیا

اما این نقطه های کور

همواره در زندگیت هستند

تو را احاطه کرده اند

و دست از سر بر نمی دارند

تنها جایشان عوض شده است

تو می مانی و این نقطه های کور

انبوه ناکامیها

بغض ها و حسرتها

و کسانی که هیچ درکی از تو ندارند

دائماً ساز خود را می زنند

آنها چه می دانند که درون تو چیست

آنها از دیار دیگری هستند

متعلق به عالمی دیگر

افعیها نیز

مدام در زندگیت سرک می کشند

تا زهر خود را بریزند

و تلخی زندگیت را برایت دوچندان سازند

برای خیلیها زندگی هیچ معنایی ندارد

می دانم که بارها آرزوی مرگ کرده ای

گویی مرگ برای تو

بسان بهشتی است

تا از جهنم زندگی رهایی یابی

هر چه در انتظارش بودی نثار تو نگشت

آنچه نصیبت شد

صحنه های بی ربط بود

و تو در ابهامی مایوسانه

با اشکهایی گریان

گرفتار آمدی

در سکوت تنهایی خود

حتی یک نفر نبود

که نوازشت کند

و به تو عشق بورزد








چرا انگلیسی زبان بین المللی است!؟

چرا انگلیسی زبان بین المللی است!؟

گارگین فتائی

 

ما همواره تعجب می کنیم که زبانی مثل زبان انگلیسی که نقص ها و نارسائیهای زیادی در بیان مفاهیم مختلف دارد چگونه توانسته تبدیل به یک زبان بین المللی شود!

ذکر این چند مورد نشان دهنده  ابهام و نقص زبان انگلیسی است

 

1: نداشتن واژه های جداگانه

در زبان انگلیسی در بسیاری از موارد برای بیان یک مفهوم خاص ، واژه جداگانه ای وجود ندارد و باید از خود مفهوم جمله فهمید که منظور گوینده چیست

 

2: معانی متعدد برای یک کلمه

در زبان انگلیسی خیلی از کلمات دارای چندین معنی هستند حتی بیش از چهل و یا حتی تا صد معنی

کلماتی مانند  take , get , set  و موارد مشابه که این امر ترجمه یک متن را به انگلیسی با دشواری مواجه می سازد زیرا می توان آن متن را به چندین گونه و حتی به صورت متفاوت و متضاد ترجمه کرد.

 

3:افعال دوجزئی

 وجود انواع فراوان افعال دو جزئی که هر کدام چندین معنا دارد و به درستی هم معلوم نیست چه زمانی می توان دقیقاً از این افعال استفاده کرد

 

4: ابهام در بیان روابط خویشاوندی

زبان انگلیسی در مقایسه با خیلی از زبانها در مورد بیان روابط خویشاوندی ضعیف است و تنها با به کار بردن دویا سه کلمه می خواهد تمام روابط خویشاوندی را  بیان کنند نظیر کلمات cosin , uncle, aunt

 

5:تلفظ و املای سخت

 زبان انگلیسی دو  ویژگی ناهنجار دیگری نیز دارد

نخست اینکه کلمات همانگونه که نوشته می شوند به همان گونه تلفظ نمی شوند.

دوم اینکه دارای املای سختی است.

در حالی که زبانی که می خواهد یک زبان بین المللی باشد باید دادرای معیارهای ساده ای از لحاظ واژگانی در جهان باشد تا برای همه هم قابل قهم باشد و هم  استفاده از آن راحت و اسان .

 

حال با وجود چنین نقصهایی چرا زبان انگلیسی همچنان زبان بلامنازع  بین المللی در سطح جهان است؟

برای این امر دلائل مختلفی وجود دارد

 

1: پراکندگی گویشوران

ملاک بین المللی بودن یک زبان ، تنها زیاد بودن تعداد گویشوران آن نیست بلکه در پراکنده بودن آنها نیز هست.

زبان های چینی و هندی دارای بیشترین گویشوران هستند اما هیچ گاه نتوانسته اند موقعیت زبان انگلیسی را در سطج جهان داشته باشمند زیرا زبان انگلیسی با وجود اینکه گویشوران کمتری از این دو زبان دارد چون گویشوران آن در پنج قاره جهان پراکنده اند لذا در سطح جهانی بیشترمورد کاربرد ملتها بوده است.

زبان انگلیسی زبان رایج یا رسمی یا عمومی در قاره اقیانوسیه ، شبه قارهء هند و فیلیپین ، بریتانیا و ایرلند ، آمریکای شمالی و جزایر آمریکای مرکزی و جنوب قاره افریقاست.

 

2: صنعت و اقتصاد

ابرقدرت بودن دو کشور انگلیس در گذشته و آمریکا در حال حاضر که زبان هر دوی آنها انگلیسی است بر اعتبار این زبان افزوده است .

انقلاب صنعتی از انگلستان آغاز شد و انگلیسیها مردمی تجارت پیشه بوده اند و بسیاری از مفاهیم تجارت در انگلستان شکل گرفت از طرف دیگر برتری صنعتی و اقتصادی آمریکا بعد از جنگ  جهانی  دوم باعث شده که زبان انگلیسی در حیطه های صنعت و اقتصاد و تجارت در سطح جهانی  بدون رقیب باشد.

 

3: سادگی نسبی

زبان انگلیسی با وجود معایب خود نسبت به خیلی از زبانها چه در زمینه دستوری و چه در زمینه املایی خیلی ساده تر است.

زبان انگلیسی از  زبانهایی مثل ژاپنی یا روسی یا هندی و یا حتی فرانسه و آلمانی بسیار آسان تراست.

 

4:رساندن مفهوم

مورد چهارم که به نظر می رسد در بقاء این زبان به عنوان زبان بین المللی موثر بوده این است که در این زبان پس و پیش کردن جملات برای رساندن مقصود خلل عمده ای به جمله وارد نمی سازد و این گونه نیست که حتماً در مکالمات عمومی به طور دقیق از قواعد گرامری آن استفاده شود به همین دلیل هر کس می تواند با سر هم کردن کلمات و بدون رعایت زیاد قواعد گرامری مقصود خود را برساند.

این در حالی است که در خیلی از  زبانها پس و پیش کردن کلمات در جمله و  یا عدم رعایت قواعد دستوری به طور دقیق کلاً معنی و مفهوم جمله را تغییر می دهد.

 







جای شما خالی !!!!!!!!!!!

جای شما خالی !!!!!!!!!!!

حکایت پنج شنبه های تهران

گارگین فتائی

 

بعد از ظهر یکی از  پنج شنبه ها در تهران با دوستانم قرار بود به یک جلسه یا سمیناری بریم که ساعت شش بعد از ظهر شروع می شد .

خلاصه تا آماده شدیم و تا به مقصد رسیدیم و جایی برای پارک ماشین پیدا کردیم و کلی از محل پارک تا جلسه پیاده روی کردیم ساعت هشت شد و درِ ساختمان مربوطه یسته بود ما زنگ در رو زدیم و گفیم اینجا قرار بود سمیناری برگزار بشه که مسئول آنجا گفت سمینار ساعت شش برگزار شده و هفت و نیم تموم شده است .

زمانی هم  که ما دنبال جای پارک می گشتیم ماشین های پشت سر با کمال ادب و نزاکت بوق های مبارک خودشان را زده و با وجود آنکه می دانستند که ما دنبال جای پارک و یا به هر حال به علت خاصی آرام می رانیم با خود می گفتند به جهنم که کار داری مهم اینه که کار من راه بیافته

از اینجا این درس رو گرفتم .

 

درس اول

باید این طرز تفکر رو داشته باشم که کار دیگران مهم نیست اون کسی که مهمه من و ماشین منه.

 

 ما هم که بی نتیجه از این وضع گفتیم بریم توی یک پارکی قدم بزنیم ساعت هشت و بیست دقیقه بود و توی اون خیابان ماشین ها کیپ کیپ پشت سر هم در ترافیکی سنگین ایستاده بودند و مدتها طول کشید از اون خیابان باریک که حتی اتوئمبیل ها هم دوبله پارک کرده بودند اومدیم بیرون .

و اینجا درس دومم رو یاد گرفتم

 

 درس دوم

زندگی توی تهران با خیابونها و کوچه هاش واقعاً اعصاب فولادی می خواد .

 

وقتی دوستم می خواست از یک کوچه به خیابان دیگری بپیچد تبعاً باید چشمانش به سمتی که ماشین میاد باشه اما جالب اینجا بود که موتوری از جهت مخالف و ممنوع می خواست به همون کوچه بپیچه که اگه شانس و بخت یار دوستم نبود یه تصادف حسابی صورت می گرفت

 

از این حادثه درس سوم خود را یاد گرفتم و اونه اینه که

 

درس سوم

توی تهران آدم زمانی که رانندگی می کنه باید چهار تا چشم داشته باشه .

 

 از طرف دیگه ماشین هایی که مدل بالاتر و گران قیمت تر بودند خیلی ناجور رانندگی می کردند و انگار خیابان رو مال خودشون می دونستند .

 

درس چهارم

اگه ماشین مدل بالا داشتی چون پول بیشتری داری بیشتر توی رانندگی و خیابونها حق داری و ماشین های مدل پائین بی خود می کنند ابراز وجود می کنند .

 

خلاصه رفتیم به یکی از پارک های همون اطراف که حتی یک دونه جا برای نشستن نداشت و حتی روی لوازم ورزشی پارک هم آدم نشسته بود و پارک پر از جمعیت بود

 

درس پنجم

جای خلوت در تهران به تاریخ موکول شده است

 

 بعد با خود گفتیم بریم به یه پارک بزرگ تر و معروف تر شهر . ما هم به سمت همچین پارکی حرکت کردیم ولی زمانی که می خواستیم ماشین رو پارک کنیم یک ساعت دنبال جای پارک می گشتیم و همه جا پر بود از ماشین های پارک شده و نتونستیم ماشین رو پارک کنیم.

درس ششم

پیدا کردن جای پارک در تهران از طلای خالص هم با ارزش تر و از بسیاری از چیزها ی نایاب هم نایاب تر است .

 

پس گفتیم حالا بریم یه جایی غذا بخوریم به یک پیتزایی معروف رسیدیم که ماشین ها همه برای خوردن یک پیتزا دوبله و سوبله پارک کرده بودند وقتی داخل پیتزایی شدیم اول فکر کردیم صف بیمه یا دارو یا بانکه اما بعد متوجه شدیم که صف پیتزاست و باید نوبت بگیریم و نوبت ما هم دو ساعت دیگه خواهد شد

 

درس هفتم

بهتره پنج شنبه شبها قید غذا خوردن توی رستورانهای تهران رو بزنی .

 

ما که از این کار هم ناامید شده بودیم دوستم ماشین رو به سمت خونه حرکت داد و گفت حالا که تا اینجا اومدیم بریم یه بستنی بخوریم لا اقل یه چیزی خورده باشیم وقتی که به یک بستنی فروشی که اون هم می گن معروفه رفتیم دیدیم صف طویلی جلوی بستنی فروشی هست و دارن شماره می خونند عین زمان ورود به بانک و ما هم باید شماره گرفته و مدتها منتظر می موندیم تا بستنی ما آماده می شد

خلاصه با ناامیدی و سرخوردگی به خونه هامون برگشتیم و در اینجا هم یک درس دیگه یاد گرفتم

 

درس هشتم

بهتره که پنج شنبه بعداز ظهرها توی خونه بمونی و هوس بیرون رفتن از منزل به سرت نزنه

 

خلاصه کلام به ما که خیلی خوش گذشت

جای شما واقعاً خالی بود !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!






روز سارکیس مقدس  یا روز والنتاین ارامنه

روز سارکیس مقدس  یا روز والنتاین ارامنه

گارگین فتائی

 

امسال شی شنبه پانزدهم و صبح یک شنبه شانزدهم فوریه برابر با 26 و 27 بهمن ماه معادل است با روز سارکیس مقدس یا  Սուրբ Սարքիս ( Surb Sarkis ) معادل والنتاین ارامنه .

 سارکیس مقدس که کلیسای ارامنه درخیابان  نجات اللهی تهران نیز به این نام نامیده می شود از قدیسین بوده و داستان مشابهی همانند  کشیش والنتاین در مورد او بیان می شود و اعتقاد  بر این است که هر کس در این شب خوابی ببیند ( بویژه خواب عاشقانه) خوابش مستجاب می شود .

 در این شب ، جوانان ارمنی نوعی نان شور موسوم به آقابلیت به ارمنی աղաբլիթ  به انگلیسی aghablit  می خورند و آب نمی نوشند  و معتقدند که محبوب آنها در آن شب در رویا ظاهر شده و به آنها آب خواهد داد .

این روز و جشن بین ارامنه و آشوریان مشترک است البته آشوریان آن را با شکوه بیشتری جشن می گیرند .

گارگین دوم پیشوای بزرگ دینی ارامنه از حوزهء اجمیادزین این روز را روز جوانان نامیده است و در محافل ارمنی امید است که این روز در نزد ارامنه جهان جایگزین روز والنتاین شود .

در این روز کسانی که نامشان سارکیس و یا از ریشهء آن است نظیر سِرگِه یا سرگئی serge سروژseroj  و نظایر آن جشن مخصوصی بر پا می کنند و کلاً در میان ارامنه مرسوم است که در هر عیدی کسانی که نامشان با آن عید مرتبط است برای آنها جشن مخصوصی برگزار می شود .

گفته می شود در فرهنگ کهن و غنی ایرانیان هم روزی موسوم به سپندارمذگان بوده  که اکنون هم از سوی زرتشتیان حفظ شده است این روزکه مصادف با پنجم اسفند ماه است روز عشق در ایران باستان و در واقع روز والنتاین ایرانی بوده است .

و این هم شعری است که تقدیم می کنم به محبوب خودم و امیدوارم امشب در خوابم ظاهر شود

 

 

 

Շնորհաւոր Սուրբ Սարգիս և ցանկանում եմ բոլոր հայ սիրահարներինոր իր մուրազին հասնեն






خوش به حال بعضیها!

خوش به حال بعضیها!

گارگین فتائی



الان والنتاینه

خیلیها خوش حالند

خیلیها توی فکر این هستند که بهترین هدیه رو برای عشقشون انتخاب کنند

 و از بهترین کلمات در توصیف محبوبشون استفاده کنند

توی همهء دنیا این روز جشن گرفته میشه و سال به سال بر شکوه و عظمتش افزوده میشه

اما این روز واقعاً مال چه کسانی هست

چه کسانی از وجود این روز خوش حال میشند؟

طبیعیه کسانی که محبوبی دارند

کسانی که می دونند کسی هست که دوستشون داره

می دونند کسی هست که بهشون اهمیت بده

چه پسر و یا چه دختر

کسی هست که باهاش هر وقت خواستند درد دل کنه

با هم بیرون برند

به هم ابراز عشق کنند

بدون سردی رفتار

بدون بداخلاقیها

بدون منت گذاشتن ها و بهانه ها

اما کسانی هستند که معنای این عشق شیرین رو نمی دونند

چون  توی زندگیشون کسی اونها رو دوست نداشته

و همیشه از کسی که عاشقش بودند جواب رد شنیدند

و یا اصلا طرف تو فکر این نبوده که اون بدبخت داره از عشقش می سوزه برای همین وقتی دو دلداده رو می بینند

با حسرت و بغض به اونها می نگرند

و البته حق هم دارند

چون جامعه نسبت به اونها تبعیض قائل شده

اگه تبعیض قائل نمیشد برای اونها هم همدمی  فراهم می ساخت

خیلیها در این شب در سکوت و تنهایی  اتاق خود غوطه ور شده اند

 و دارند خوش حالی دیگرا رو تماشا می کنند







جشن درندز drndez ( جشن آتش ارامنه)

جشن درندز drndez ( جشن آتش ارامنه)

 گارگین فتائی

 

 

این جشن که موسوم به درندز یا درنداراج به ارمنی Տեառնընդառաջ و به انگلیسی drndarach است معمولاً در 13 یا 14 فوریه برگزار می شود و از جشنهای بسیار کهن ارمنیان است که بعد از پذیرش مسیحیت توسط ارمنیان به آن رنگ و روی مسیحی داده شده است.

برای این جشن دو روایت  ارائه می شود

 

1: روایت مسیحی

در روایات مسیحی آمده است که

وقتی از تولد مسیح چهل روز می گذاشت هنگامی که وی را برای انجام مراسم مذهبی به معبد آوردند درهای سمت راست معبد  که تا آن زمان بسته بودند و باز نمی شدند به ناگاه و با غرش مهیبی باز شدند ، در این زمان مردم به همراه چراغهای خود از خانه هایشان بیرون آمدند تا ببینند این سر و صدا به خاطر چیست.

بدین ترتیب مردم  ، بدون قصد و اراده قبلی با چراغهای خود ، راه مسیح به سمت معبد را چراغانی می کنند و به این ترتیب این جشن بوجود مس آید که موسوم است به درنداراج که متشکل است از دو کلمه ارمنی یعنی տիրոջն ընդառաջ به انگلیسی dirojn endarach یعنی مسیح به پیش

اکنون مسیحیان این جشن را که بن مایه اش رنگ مسیحی گرفته در غروب روز ۱۳فوریه برگزاز میکند.در واقع این جشن ۲۵بهمن است. در جشن درندز در شب عيد ناقوس‌هاى کليسا به صدا در مى‌آيند .

آنها با افروختن آتش و آذین بندی گذرگاهها با مشعل و چراغ در کلیسای ملی برگزار میکنند.این جشن که با تشریفات خاص برگزار میشود در آن کپه های بوته را در حیات کلیسا می آورد  و می چیند  و مقام روحانی ارامنه با شمع افروخته ای که از محراب کلیسا آمده است آتش می زنند.آتش این جشن و مراسم آئینی عبادی را مردم هر دو قوم ایرانی و ارمنی کهن مقدس و متبرک می پنداشته اند و برای آن خاصیت قدسیانه تندرستی و آرامش بخش می انگاشته اند.پس از انجام مراسم آتش بازی و هنگام ترک کلیسا هر کس شمع،فانوس یا اخترگردانی(مشعل)را که به آتش صحن یا کلیسا متبرک بود به منزل می بردند.

 

 

2: روایت پیش از مسیحیت

در این روز برای سه ایزد به نام های « تیرՏիր » که در ارمنستان  ایزد رویاها و دانایی و دبیری بود و ایزدبانوی « نونه  նաև »  که خدای خورشید بود و«  واهاگنՎահագն » که ایزد رزم و جنگ بود جشن گرفته می شد.

در ارمنستان باستان برای آتش صفات زنانه و برای آب فروزه های مردانه قائل بودند.ا

فلسفه ی وجودی:در افسانه های ارمنستان کهن آمده است که که خدایان آرامازد(=اهورامزدا)و آستقیک بر قله ی کوه پاقات نشیمن داشتند و کمی پایین تر از نوک کوه،جایگاه آتش جاویدان و در پای کوه منزل چشمه ای بزرگ بود.پس آتش و آب خواهر و برادر بودند.بنابراین نه تنها آب و آتش بلکه خاکستر نیز مقدس شمرده میشد.این جشن که بازتابی از جشن سده در روزگار کهن بود با برخی پیرایه ها در زمره ی جشن های کلیسای ملی ارمنی در آمد.

ارمنیان ایران این جشن را در نیمه ی زمستان و در شب 13 فوریه به نام «تیرن انداراج»(tearan andaraj یا «دیارنداراج» با تشریفات خاص برپا می کردند و بعدها در ارمنستان «تِرانتاز» و «دِرِندِز» خوانده شد ولی مراسم کنونی این جشن هنوز شباهت های بسیار به مراسم جشن سده دارد. جشن درندز به جشن سدهء زرتشتیان شباهت داشته و زمانهای آنها هم به هم نزدیک است .

گسترده ترین رسمی که از این جشن باقی مانده پریدن از آتش است که مردم با این کار معتقدند که برایشان موفقیت در زندگی حاصل می شود.

این جمله در جشن درندز گفته می شود

«Գնամ անեմ բարություն, հոգիս գնա արքայություն»,-

یعنی  من نیکی کنم و روحم به ملکوت برود

این جشن در واقع یادگار دوران سرما است و به مردم  نوید آمدن بهار را می داده است.

 

در این جشن کسانی که دارای نوزاد بوده و یا کسانی که تازه ازدواج کرده اند یا نامزدهایی که با هم عقد کرده اند در حیاط منزل خود ویا در نزدیکی در کوچه ،  آتشی روشن نموده و از طریق خوراکیهای مخصوصی که برای این روز تهیه می شود از حاضرین پذیرایی می کنند که معروف ترین این خوراکیها «  پُخیند pokhind » است که نوعی شیرینی است .

همچنین در این روز رسم است که کسانی که هنوز ازدواج نکرده اند از روی آتش بپرند و چنین اعتقادی وجود دارد که بخت این افراد باز شده و در آن سال ازدواج خواهند کرد البته این باور را کلیسا تائید نکرده بلکه از اعتقادات مردمی است.

در این روز کودکان و نوجوانان ارمنی  همانند چهارشنبه سوری در خیابانهای محله های خود در ایران ترقه پرانی می کنند.

 

Շնորհաւորում  եմ  տրնդեզը  բոլոր

  հայերին

جشن درندز را به ارامنه وسایر  ایرانیان تبریک می گویم

 

 

 

منابع

http://www.dasaran.am/apps/wiki/view/id/4366

http://garegin.blogfa.com/post-852.aspx

http://vista.ir/content/33043/%D8%AC%D8%B4%D9%86-%D8%AF%D8%B1%D9%86%D8%AF%D8%B2/

http://www.beheshtebastan.blogfa.com/post-12.aspx

http://www.aariaboom.com/index.php?option=com_content&task=view&id=752&Itemid=66

http://irania.ir/ie/4913

1. تاثیر روابط ایرانیان و ارمنیان بر رفتارهای فرهنگی آئینی یکدیگر - دکتر علی بلوکباشی

2. تارنمای ایران شهر

 

 






روز جهانی والنتاین ایرانیان!

روز جهانی والنتاین ایرانیان!

گارگین فتائی

 

 


والنتاین نزدیکه و قطعاً امسال هم مثل سالهای پیش محدودیت های گوناگونی در خصوص مغازه ها و یا لباس هایی که به نوعی بیان کننده این واقعه و یا  نوعی ابراز عشق هستند اعمال خواهند شد.

من نمی دونم واقعا انقدر سخت گیری برای والنتاین به چه علتیه

والنتاین بیان کننده عشق زمینی است عشقی که ادیان توحیدی نه تنها اونو رد نکرده اند بلکه  حتی بر اون تاکید هم دارن تا بدین وسیله انسانها به گناه کشیده نشوند.

والنتاین هیچ گونه منافات و مخالفتی با هیچ مرام و آئینی ندارد و ابدا و اصلا هم حرکتی سیاسی نیست تا اظهار مطلبی در مورد اون به منزله جانب داری از یک جناح خاص باشد و یا طرفداری از ایادی بیگانه.

والنتاین اظهار خالصانه و صمیمانه عشق دو نفر نسبت به همه ، دو نفری که می خوان طرف مقابلشون بدونه تا چه حدی اونو دوست دارن.

حتی دلشون می خواد این عشق رو فریاد بزنند تا کل دنیا بدونه

والنتاین همینه و بس و چیزی جز این نیست

اگه بنابر محکومیت و محدودیت والنتاین به خاطر ابراز چنین عشقی باشد پس باید نظامی ،این شاعر بزرگ و بلندآوازه میهنمون رو بیش از همه محکوم کرد چرا که منظومه های عاشقانهء چندین هزار بیتی  برای ابراز عشق دو دلداده به هم سروده مثل خسرو و شیرین یا لیلی و مجنون در حالی که دلدادگان در روز والنتاین تنها  در چند کلمه و کشیدن عکس یک قلب به همدیگر علاقشون رو ابراز می کنند

خیلی از اقوام مدعی هستند که خودشون روز مشابهی داشته اند و نیازی نیست که والنتاین به یاد آورده بشه مثلا در همون روز والنتاین نزد ارامنه روز سرکیس مقدسه که داستانی مشابه والنتاین داره و یا ایرانیها می گویند که روز سپندارمذ داریم و نیازی به والنتاین نداریم.

عده ای حتی کار رو به جایی رسوندن که می گند کلا والنتاین رو تحریم کنید و سپندارمذ رو جایگزین اون کنید تا همه جهانیان بدونند که سپندارمذ ما عین والنتاین و حتی خیلی برتر از والنتاینه.

اما این حرفها برای یک ایرانی ساده خیلی مبهم و غیرقابل درکه.

یک ایرانی معمولی یعنی یک فردی که صبح از خواب  بیدار میشه ، به سر کارش میره و شب میاد خونه و به فکر زن و بچش و تامین مخارج مالیشون هست .

سوال اینجاست که این فرد و یا حتی خیلی باسوادتر از این فرد اصلا بگیم دانشگاهیان آیا اساساً چیزی از روز یا جشن سپندارمذ یا سپندارمذگان می دونند؟

اصلا تا به حال توی کتاب های درسی در مدارس در مورد سپندارمذ که هیچ در مورد ائین های باستانی مهر و زرتشت و ایران باستان چیزی خوانده اند؟

آیا رادیو و تلویزیون حتی یک کلمه از چنین روزی و این که این روز از جشن های باستانی ایرانیان بوده جیزی گفته اند ؟

آیا فیلمی در این مورد چه از طرف صدا و سیما و چه از طرف کرگردانان و مستند سازان ما تهیه شده؟

من حتی شک دارم کسانی که طوطی وار از روی نوشته های دیگران کپی می کنند و میگند » سپندارمذ به جای والنتاین » اساساً بدونند که معنی سپندارمذ چی هست !

وقتی مطمئناً بیش از نود درصد مردم ما حتی اسم این واژه و روز رو نشنیده اند

 وقتی حتی از تلفظ و ادای صحیح این واژه عاجزند

وقتی هنوز در داخل ایران این جشن و این واژه به صورت مهجور و ناشناخته باقی مونده

وقتی خیلیها اصلا نمی دونند این روز در چه ماهی از ساله

 اون وقت چطوری یه عده می خوان این روز رو به عنوان روز جهانی والنتاین ایرانیان معرفی کنند!؟






غزل شمارهٔ ۴۷۹عطار

غزل شمارهٔ ۴۷۹

عطار

» دیوان اشعار »

http://ganjoor.net/attar/divana/ghazal-attar/sh479/

 

ساقیا توبه شکستم، جرعه‌ای می ده به دستم

من ز می ننگی ندارم، می‌پرستم می‌پرستم

سوختم از خوی خامان، بر شدم زین ناتمامان

ننگم است از ننگ نامان، توبه پیش بت شکستم

رفتم و توبه شکستم، وز همه عیبی برستم

با حریفان خوش نشستم، با رفیقان عهد بستم

من نه مرد ننگ و نامم، فارغ از انکار عامم

می فروشان را غلامم، چون کنم، چون می‌پرستم

دین و دل بر باد دادم، رخت جان بر در نهادم

از جهان بیرون فتادم، از خودی خود برستم

خرقه از تن برکشیدم، جام صافی در کشیدم

عقل را بر سر کشیدم، در صف رندان نشستم

خرقه را زنار کردم، خانه را خمار کردم

گوشهٔ در باز کردم، زان میان مردانه جستم

ساقیا باده فزون کن، تا منت گویم که چون کن

خیزم از مسجد برون کن، کز می دوشینه مستم

گر چو عطارم که آبم می‌برد از دیده خوابم

بس که از باده خرابم، نیستم واقف که هستم

 




 

گور بابا مردم

گور بابا مردم

http://www.beytoote.com/fun/visual/people-being2-told.html

 

"مَردُم" به موجودی گفته می‌شه که از بدو تولد همراهیت می‌کنه و تا روز مرگت مجبوری که برای اون زندگی کنی.








ادامه نوشته

تقاضا نامه

تقاضا نامه

گارگین فتائی

 

می خواهم تثاضا نامه ای پر کنم

اشتباه نکنید

این تقاضا نامه برای اشتغال نیست

و نه برای عضویت در جایی

این تقاضانامه ، تقاضای رفتن است

می خواهم زودتر بروم

این تقاضا نامه ،تقاضایی از خداست

چرا که دنیا را به اندازه کافی دیده ام

هر آنچه که لازم بود ببینم

و هر آنچه باید می شنیدم

دیده ام و شنیده ام

دیگر هیچ اشتیاقی به دیدنش ندارم

دنیایی که مرا به دور می اندازد

به چه دردی می خورد!

نمی خواهم زباله  ای بیش نباشم

دنیا دوست دارد همه را در بند ببیند

از محبوس بودن دیگران لذت می برد

من این دنیا را نمی خواهم

می خواهم از خداوند بخواهم

تا به زندانبان بگوید

که مرا زودتر خلاصی بخشد

نامه را نوشته ام

 و منتظر جوابش هستم










من هستم

من هستم

گارگین فتائی

 

در کتاب مقدس در یاب خروج آیات 13 تا 15چنین آمده است

 

موسی‌ به‌ خدا گفت‌: «اینك‌ چون‌ من‌ نزد بنی‌اسرائیل‌ برسم‌، و بدیشان‌ گویم‌ خدای‌ پدران‌ شما مرا نزد شما فرستاده‌ است‌، و از من‌ بپرسند كه‌ نام‌ او چیست‌، بدیشان‌ چه‌ گویم‌؟»

خدا به‌ موسی‌ گفت‌: «هستم‌ آنكه‌ هستم‌.» و گفت‌: «به‌ بنی‌اسرائیل‌ چنین‌ بگو: اهْیه‌ (هستم‌) مرا نزد شما فرستاد.»  ۱۵ و خدا باز به‌ موسی‌ گفت‌: «به‌ بنی‌اسرائیل‌ چنین‌ بگو، یهوه‌ خدای‌ پدران‌ شما، خدای‌ ابراهیم‌ و خدای‌ اسحاق‌ و خدای‌ یعقوب‌، مرا نزد شما فرستاده‌. این‌ است‌ نام‌ من‌ تا ابدالا´باد، و این‌ است‌ یادگاری من‌ نسلاً بعد نسل

 

 

بحث در مورد اهیه و شکل معروف تر آن یعنی « یهوه» است

 

در ویکیپدیا در مورد یهوه چنین می خوانیم

یهوه یا ی‌هوه به انگلیسی (Yahweh؛ زبان های دیگر: عبری: יהוה) نام اختصاصی خدا در زبان عبری است. نامی که بر اساس تورات خدا در میقات موسی خود را بدان نام خواند. این نام ۵۴۱۰ بار در عهد عتیق آمده‌است.

اسم ذات احدیت است و دلالت بر سرمدیت آن ذات مقدس نماید. از نظر معنی به لفظ اهیه (به معنای هستم آنکه هستم) شباهت دارد که غالباً به رب (ادونای) ترجمه می‌شود

 

در ویکی واژه هم در مورد یهوه چنین می خوانیم

یهوه «منم که منم » یا «هستم آنکه هستم » معنی می‌دهد. و شاید «یاهو» مخفف یهوه باشد. (قاموس کتاب مقدس )

. کلمه یهوه در زبان سامی از چهار حرف اصلی (ی ،ه' ، و، ه') ساخته شده و تلفظ اصلی و ابتدایی این واژه «یَهُو» و «یاهو» بوده‌است و به معنی ابدیت و سرمدیت.

برخی صورت قدیمی فعل «بودن » به زبان عبری و اسم خاص ذات خداوند می‌دانند. از کلمه فوق دو معنی «من هستم ذاتی که هست » و «من هستم ذاتی که من هستم » استنباط می‌شود.

 

بنابراین معنی یهوه و اهیه به معنی من هستم و یا هستم آنکه هستم می باشد.

 

این نام در نزد یهودیان  مقدس ترین نام بوده

رسم بر این بوده که در گذشته که صنعت  چاپ اختراع نشده بود هر شنبه روحانیون و عالمین یهودی در کنیسه ها جمع شده و به قرائت و رونویسی مو به موی تورات می پرداختند یه گونه ای که گفته می شود حدود یک میلیون و دویست هزار قاعده دستوری و نگارشی در نگارش تورات رعایت شده است .

شاید اگر اوستا هم توسط کاتبین مرتباً در آتشکده ها رو نویسی میشد به طور کامل  تا امروز باقی می ماند.

باری این کاتبین چنان نام یهوه را مقدس می دانستند که هنگامی که در نوشتن آیات تورات به نام یهوه بر می خوردند قلم خود را عوض کرده و با رنگ دیگر نام یهوه را می نوشتند.

 

در مورد این تعریف نکاتی به ذهنم رسید که در اینجا ارائه می دهم.

 

1:خلاصه ترین تعریف

 این تعریف که تعریف خداوند است در واقع خلاصه ترین تعریف از خودش می باشد .زیرا تنها با دو یا سه کلمه خداوند را توصیف نموده و نیازی به اطاله کلام و توضیحات فراوان برای توصیف خود ندارد.

 

2: اصیل ترین تعریف

با توجه به اینکه موسی در هنگام سخن گفتن با خداوند در کوه سینا ،  نام وی را از خود او پرسیده بنابراین این نام باید اصیل ترین نام خداوند باشد زیرا او خود این نام را بر زبان آورده است و نامی نیست که انسانها ان را ساخته باشند.

 

3: تنها وجود

من هستم

یعنی تنها من هستم و هر چه غیر از من است همگی نسیتی هستند .

هر چه جز من باشد روزی نابود خواهد شد و تنها من هستم .

 

4:دائمی بودن

 من هستم

یعنی من همیشه هستم

از ازل و قدیم و گذشته بوده ام

در زمان حال هستم

و در اینده نیز خواهم بود

تا ابد الآباد

 

5:پدید آورنده

 من هستم

 با آن جمله « من هستم » ی که ما بر زبان می آوریم فرق دارد.

وقتی ما می گوئیم من هستم یعنی می خواهیم بگوئیم که من وجود دارم اما در مورد خداوند وقتی می گوید من هستم به معنی این است که من هستی هستم ، من خود هستی هستم.

آن نوع هستی که هست کننده سایر موجودات و پدید اورنده انهاست یعنی معادل همان واجب الوجود که اگر نباشد چیزی هست نخواد شد.

یعنی هستی دیگران به هستی من وابسته است.

 

6: برترین بودن

من هستم

تنها خداوند است که می تواند منیت خود را نشان دهد و سایر موجودات و بویژه انسانها باید این منیت و کبر و غرور را از خود بیرون کنند بنابراین ضمیر « من » در این تعریف به این معنی است که تنها خداوند می تواند خودش باشد و بگوید من و بقیه باید متواضع و فروتن باشند و حق منم منم کردن ندارند.

 

7: وجود واقعی

هستم آنکه هستم

بعنی تنها من همانی هستم که می نمایم و بفیه آن چیزی نیستند که در نظر می آیند

این بدین معنی است که هر چه جز اوست خلقتش ناقص است و هر کاری کند باز خلقتش کاملا از خودش نیست بلکه وابسته به خلقت های دیگر است .

همین امر وجود واقعی وی را خدشه دار می سازد اما یهوه واقعا خودش است و خلقتش از وجود دیگری نشات نمی گیرد.

 

 

 

 

منابع

 غت نامه دهخدا

فرهنگ لغت معین

http://fa.wiktionary.org/wiki/%DB%8C%D9%87%D9%88%D9%87

http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%8C%D9%87%D9%88%D9%87

 

مستر هاکس. قاموس کتاب مقدس. ترجمهٔ مستر هاکس. چاپ اول. تهران: اساطیر، ۱۳۸۲. ۹۸۶.

کتاب مقدس عهد عتیق و عهد جدید. ترجمهٔ فاضل‌خان همدانی، ویلیام گلن، هنری مرتن. چاپ اول. تهران: اساطیر، ۱۳۷۷. ۱۱۱.

جان بایر ناس. تاریخ جامع ادیان. ترجمهٔ علی‌اصغر حکمت. چاپ یازدهم. تهران: انتشارات علمی وفرهنگی، ۱۳۸۰. ۴۹۲-۴۹۴.

 








 

خوشبختی همینجاست‏

خوشبختی همینجاست‏

ارسالب از سوی آقای واروژ باغداساریان

و همچنین مندرج در وبلاگ قطعه ناتمام

http://aqua.blogsky.com/1392/08/15/post-197/193-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%88%D9%82%D8%AA%DB%8C-%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%AF-%D8%B4%D8%AF-%DA%A9%D9%87-

 

همه ما خودمان را چنين متقاعد مي كنيم كه زندگي بهتري خواهيم داشت اگر:







ادامه نوشته

تمام



همه چیز روزی تمام خواهد شد

همه چیز نابود خواهد شد

و چیزی باقی نخواهد ماند

جز این یک جمله














ادامه نوشته

زیبایی سخن

زیبایی سخن

 

- قدرتِ کلماتت را بالا ببر نه صدایت را !

این باران است که باعث رشد گلها میشود نه رعد و برق !!

 

یک قلــب پـــاک؛

از تمــــام مــعـــــابـــد و مســـاجــــد

و کلیـــســـا هــــای دنیـــــا مــقـــدس تـــر است.

 

این روزها دلگرمی میخواهم وگرنه چیزی که زیاد است سرگرمی...

 

براي كشتيهاي بي حركت............موجها تصميم مي گيرند.....

 

باید دنبال شادی ها گشت، غمها خودشان ما را پیدا می کنند

 

هميشه دلتنگي به خاطر نبودن كسي نيست

گاهي بخاطر بودن كسي ست

كه حواسش به تو نيست ..........

 

سقوط تاوان پریدن با بعضی هاست

 

ازعصبانیت آدمایی که همیشه مهربونن خیلی بترسید

چون وقتی عصبانــــــــی میشن

دیگه نمیتونن لبخند بزنن..

 

از خدا پرسید: اگر در سرنوشت ما همه چیز را از قبل نوشته ای آرزو کردن چه سود دارد؟

خدا گفت: شاید در سرنوشتت نوشته باشم; هرچه آرزو کرد!!!

 

احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن فقیر بودی ….

 

موفقيت براي اشخاص کم ظرفيت، مقدمه گستاخي است ..

 

زمان آدم‌ها را دگرگون می‌کند اما تصویری را که از آنها داریم ثابت نگه می‌دارد.

هیچ چیزی دردناک‌تر از این تضاد میان دگرگونی آدم‌ها و ثبات خاطره نیست!

 

آدمهایی که عشقشونو مثل کانال تلویزیون عوض میکنند،

آخرش باید بشینن برفک تماشا کنند ....!!

 

خودمان را با جمله " تا قسمت چه باشد " گول نزنیم...

قسمت، اراده من و توست...

 

خیـلی احمقیـم اگه فکر کنیـم آدمـا، تـوی شوخـی دلشـون نمی شکنـه

 

همیشه حرف از رفتن هاست کاش کسی... با آمدنش غافلگیرمان کند!!!

 

زمانی كه خاطره هایت ازامیدهایت قویتر شدند پیــــــــــر شدنت شروع میشود ...

 

روزی کسی را پیدا خواهید کرد که گذشته تان برایش اهمیتی ندارد چون می خواهد آینده تان باشد...

 

حسادتِ دوست، از رقابتِ دشمن بدتره !

 

اگه اولش به فکر آخرش نباشی ....آخرش به فکر اولش میفتی !!!

 

به جای پاک کردن اشکهایتان، آنهایی که باعث گریه تان میشوند را پاک کنید.

 

و چقــــــدر دیر می فهمیم

که زندگــــــی

همین روزهاییست که منتظــــر گذشتنش هســتیم.. .









نقش ها به جای « خودها»

نقش ها به جای « خودها» 

گارگین فتائی

 

کسی او را نمی فهمد

نه انسانی ، نه حیوانی

نشسته کنج دیواری

فرو رفته درون خود

نمی یابد جوابی بهر پرسش های انبوهش

اشک  ها بر چشم ها جاری

گریزی نیست از دیوار اطرافش

می خواهد که خود باشد

ولی پر گشته جای« خود » ،  « دگرهایی»

همی درگیر و در بند است

گرفتار نقوش زندگانی

همان نقشی که بر او گشته تحمیل

بدون خواستش

در آنچه زندگانی نام دارد

ولیکن شاید و شاید

که خود را هم نمی فهمد

نمی داند چرا هست و کدام است

سرانجامش چه خواهد شد

نقاب زندگی ، سنگین و پرحجم است

توان خرد کردن را ندارد

نمی داند چگونه یابد این راه گریزش را

دلش وصل به خود می خواهد و یس

حودش باشد ، خودش بیند ، خودش گوید

 

 

دزد راستين

دزد راستين

http://30arg.mihanblog.com/post/1788

 در يک دزدی بانک در گانک ژو چين دزد فرياد کشيد:

« همه شما در بانک، حرکت نکنيد. پول مال دولت است و زندگی به شما تعلق دارد. »

همه در بانک به آرامی روی زمين دراز کشيدند. اين «شيوه تغيير تفکر» نام دارد، تغيير شيوه معمولی فکر کردن.

هنگامي که يک خانم به صورت تحريک آميزی روی ميز دراز کشيد، دزد فرياد کشيد

«خانم خواهش مي کنم متمدن باشيد! اين يک دزدی است، نه تجاوز جنسی

اين را می گويند؛ «کار کشته بودن» روی چيزی تمرکز داشته باشيد که برای آن کار آموزش ديده ايد.

هنگامي که دزدان بانک به خانه رسيدند، جوانی که (مدرک ليسانس مدیریت بازرگانی داشت) به دزد پيرتر(که تنها شش کلاس سواد داشت)، گفت:

 « برادر بزرگ تر، بيا تا پول ها را بشماريم چقدر به دست آورده ايم

دزد پيرتر با تعجب گفت:

 «تو چقدر احمق هستی، اين همه پول شمردن زمان بسيار زيادی خواهد برد. امشب تلويزيون ها در خبرها خواهند گفت ما چقدر از بانک دزديده ايم

اين را می گويند: «تجربه». اين روز ها، تجربه مهم تر از ورقه کاغذ هایی است که به رخ کشيده می شود!

پس از آن که دزدان بانک را ترک کردند،مدير بانک به رييس خودش گفت، فوری به پليس خبر بدهيد. اما رييس اش پاسخ داد

«تامل کن! بگذار ما خودمان هم 10 ميليون از بانک برای خودمان برداريم و به آن 70 ميليون که از بانک ناپديد کرده بوديم، بيفزاييم

اين را می گويند «با موج شنا کردن» پرده پوشی به وضعيت غيرقابل باوری به نفع خودت.!  

رييس کل می گويد

«بسيار خوب خواهد بود که هرماه در بانک دزدی بشود

اين را می گويند «کشتن کسالت» شادی شخصی از انجام وظيفه مهم تر می شود.

روز بعد، تلويزيون اعلام مي کند 100 ميليون دلار از بانک دزديده شده است. دزد ها پول ها را شمردند و دوباره شمردند، اما نتوانستند 20 ميليون بيشتر به دست آورند. دزدان بسيار عصبانی و شاکی بودند:

«ما زندگی و جان خود را گذاشتيم و تنها 20 ميليون گيرمان آمد. اما روسای بانک 80 ميليون را در يک بش کن به دست آوردند. انگار بهتر است انسان درس خوانده باشد تا اين که دزد بشود

  اين را می گويند؛ «دانش به اندازه طلا ارزش دارد

رييس بانک با خوشحالی می خنديد؛ زيرا او ضرر خودش در سهام را در اين بانک دزدی پوشش داده بود.

اين را می گويند؛ «موقعيت شناسی» جسارت را به خطر ترجيح دادن.

در اينجا کدام يک دزد راستين هستند؟







كشف كتيبه ناشناخته در كاخ خشايار‌شاه

كشف كتيبه ناشناخته در كاخ خشايار‌شاه

http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2014\02\02-05\22-15-57.htm&storytitle=كشف كتيبه ناشناخته در كاخ خشايار‌شاه

 

 شيراز ـ خبرنگار اطلاعات: يك كتيبه ناشناخته در تخت‌جمشيد و در كاخ خشايارشاه كشف شد.‏

 ‏«جيان پيترو بازيلو» پژوهشگر دانشگاه ناپل ايتاليا در همايش ويرايشي جديد بر كتيبه‌هاي شاهان هخامنشي در شيراز با اشاره به اين مطلب كه اخيراً كتيبه‌اي در كاخ خشايار‌شاه كشف شده است كه تاكنون ناشناخته بوده و كاوشي بر روي آن انجام نشده است، گفت: نمونه‌هاي ديگري از اينگونه كتيبه‌ها وجود دارد كه هنوز ناشناخته و ناخوانده مانده است.

‏‏«بازيلو» با يادآوري اين مطلب كه براي خواندن اين كتيبه ناشناخته بايد تكه‌هاي آن به يكديگر متصل شوند تا بتوان محتواي آن را خواند، افزود: در تخت‌جمشيد دو نوع كتيبه وجود دارد كه در اين زمينه مي‌توان كتيبه‌هاي «شاهي» و «بارو» را نام برد.‏پژوهشگر دانشگاه ناپل ايتاليا يادآور شد: در كتيبه‌هاي بارويي تخت‌‌جمشيد، دستمزد كارگرها و امكاناتي كه در اختيار آنها قرار مي‌گرفته نوشته شده و در كتيبه‌هاي شاهي درخواست و فرامين در دل سنگ‌ها نقش مي‌بسته است.‏همچنين در كتيبه‌هاي تخت هخامنشي اشاره غيرمستقيمي به شيراز شده است كه گواه اين ادعا، وجود كلمه «شيرازيش» است.







پاسخ به چند پرسش در مورد گویشهای زبان ارمنی

پاسخ به چند پرسش در مورد گویشهای زبان ارمنی

گارگین فتائی

 

خانم سمانه که به طور اختصاری خود را « سو » معرفی می کند و مدیر وبلاگ « سو ، در باره همه چیز» به نشانیhttp://sou.blogfa.com/

می باشد از من دو سوال در باره گویش های  زبان ارمنی کرده که البته دو بار تاکید بر پاسخ نموده و بدین وسیله از تاخیر در پاسخ به وی عذر خواهی می کنم.

خانم سمانه از علاقه مندان به وبلاگ من بخصوص پست های مربوط به زبان ارمنی هستند و بسیار راغب و علاقه مند به یاد گیری این زبان بوده و البته کنج کاویها و سوالات جالبی را هم مطرح می کنند

حال به پاسخ گویی به سوالات وی می پردازم

 

 

سوال اول

زبان ارمنی غربی چه تفاوت هایی با شرقی داره؟

 

پاسخ

زبان ارمنی به دو گویش عمده تقسیم شده است

 

1: گویش ارمنی شرقی که به آن می گویند

 

آرِوِلاهایِرِن

Արևլահայերեն

Arevelahayeren

که متشکل از دو کلمه است

 Arevelaبه معنی شرق و hayeren به معنی ارمنی

از این لحاظ به این گویش می گویند ارمنی شرقی که مورد تکلم در شرق ارمنستان کهن و یا ارمنستان امروزی ، ایران ، گرجستان و قفقاز و روسیه بدان می باشد.

 

2: گویش ارمنی غربی که به آن می گویند

آرِومداهایِرِن

Արևմտահայերեն

Arevmdahayeren

که متشکل از دو واژه است

Arevmdaبه معنی غربی و hayerenبه معنی ارمنی

از این لحاظ به این گویش ارمنی غربی گفته می شود که مورد تکلم در ارمنستان غربی یا شرق ترکیه کنونی بوده و بعد از قتل عام ارامنه در 1915 گویشوران این زبان در کشورهای لبنان و سوریه ، عراق و کویت و مصر و سایر نقاط خاورمیانه ، فرانسه و اروپای غربی و تعدای نیز در آمریکا پراکنده شده اند.

 

هر کدام از این دو گویش در درون خود زیرشاخه هایی دارند که به شصت و چهار گویش می رسد

 

 

 

 

سوال دوم

 بعد تو یا بقیه ی ارمنی های ایران یا ارمنستان اونو متوجه میشین و می تونین با کسایی که ارمنی غربی حرف می زنن صحبت کنین؟ آیا تفاوتش در حد لهجه هستش یا کلا متفاوته؟ مثله ما فارس ها که کردی متوجه نمیشیم و نمی فهمیم چی میگن؟

 

پاسخ

این دو گویش عمده زبانی تا آن حد با هم فرق ندارند که ما نتوانیم زبان همدیگر را بفهمیم مثل فرق کردی با فارسی و در واقع یک پارچگی زبانی در زبان ارمنی خیلی قوی تر و منسجم تر از فارسی بوده است تنها تفاوت در لهجه و پس و پیش کردن تعدادی از کلمات است.

 

سوال سوم

 بعد اونا که ارمنی غربی حرف می زنن وقتی میرن ارمنستان از نظر زبان دچار مشکل میشن؟؟؟ مرسی :)

 

پاسخ

بله زبان همدیگر را می فهمیم ولی مشکل در اینجاست که ارامنه به هر کشوری که رفته اند به ناچارا خصوصیات و برخی از ویژگیهای زبانی آن کشور را هم وارد زبان خود کرده اند.

مثلا ارامنه ایران هنگام صحبت کردن  با سایر ارامنه یعضاً اصطلاحات و عباراتی  به کارمی برند که در اصل ترجمه تحت اللفظی یک اصطلاح در زبان فارسی بوده و تبعاً طرف مقالبل معنای آن را تا زمانی که در ایران نبوده باشد متوجه نخواهد شد.

همچنین ارامنه ای که در ارمنستان کنونی زندگی می کنند بر اثر اینکه هفتاد سال زبان رسمی شوروی زبان روسی بود و سایر زبانها تنها به عنوان زبان محلی یه کار رفته اند از کلمات روسی در محاورات خود زیاد استفاده می کنند که تبعا مورد فهم کسی که زبان روسی نمی داند  یا در شوروی زندگی نکرده نیست.

این امر در مورد ارامنه غربی هم که عمدتاً تحت تاثبر فرهنگهای عربی و فرانسه و انگلیسی هستند صادق است

 

امیدوارم به جوابهای خود رسیده باشید

 






ایا تعیین یک روز به نام روز آشتی سینما تمام مشکلات سینمایی را حل می کند؟

ایا تعیین یک روز به نام روز آشتی سینما تمام مشکلات سینمایی را حل می کند؟

گارگین فتائی

 

اینکه مسئولین چنین روزی را تعیین کردند صرف نظر از خسارات های فراوانی که به بار آوود ، اقدام پسندیده ای در جهت نفس دادن به سینمایی است که گویی برای ادامه حیات خود ، دچار تنگی نفس شده است.

در اینجا به ذکر تعدادی از مشکلاتی که سینماهای ایران با انها مواجهند می پردازیم

 

1: سالن های کم و امکانات ناچیز

وقتی به آمار فیلمهایی که در سینماهای ایران پخش می شوند نگاهی می اندازیم می بینیم حتی پرفروش ترین فیلمها هم تنها در سیزده یا چهارده سینما در کل کشور به نمایش گذاشته می شوند آن هم در سینماهایی که سالن هایش نیاز به بازسازی اساسی و صرف هزینه های زیاد دارد.

تبعا بخش خصوصی هم تا زمانی که احساس نکند  تجارتی دارای سود خوب و توانایی بازدهی هزینه ها را دارد در آن امر سرمایه گذاری نخواهد کرد.

این در حالی است که یک  فیلم در آمریکا به طور معمول در سه هزار سالن سینما به نمایش گذاشته می شود آن هم سالن هایی که مجهز به پیشرفته ترین امکانات موجود سینمایی هستند.

 

2: انگیزه

با وجود رقابت های شدیدی که سینمای ایران با فیلم های خارجی از یک سو و ماهواره و اینترنت و غیره و نیز تلویزیون و سریالهایش از سوی دیگر دارد تبعا باید از موضوعات و روشهایی استفاده کند که یک شخص احساس نکند که اگر به سبنما نرود چیزی را ازدست نخواهد داد.

همهء ما  به سینما رفته ایم و بارها دیده ایم که فیلمی که پخش می شود و البته ما وقت و هزینه خودمان را صرف آن فیلم کرده ایم وعلیرغم تبلیغات زیادی که برای آن شده است ، دارای یک موضوع تکراری بوده که بارها آن را در فیلمهای دیگر دیده ایم و یا می توانستیم آن را در سریال های تلویزیونی هم ببینیم .

تعدادی از این فیلمها دارای چنان تم و ریتم یک نواختی هستند که مرتباً در ذهن بیننده این سوال را مطرح می کنند که ایا واقعا مردم برای دیدن این فیل پول داده اند؟

حتی گاهی فیلم را نیمه کاره رها کرده و از سینما خارج شده ایم از بس که ‌ان فیلم یک فیلم خسته کننده و یا بی سر و تهی بوده که دارای یک سناریوی قوی نبوده و حوصلهء ما را سر برده است .

البته سرانجام میهم و بی سر و ته و  نیز استفاده از سوژه های کلیشه ای  در فیلمها و مخصوصاً فیلمهای طنز و کمدی را هم باید به این معضلات افزود

 

3: راه های آسان تردست یابی به فیلمها

مساله کپی رایت که بارها در ایران به آن اشاره شد هنوزکه هنوز است لاینحل باقی مانده است.

وقتی یک کارگردان با تحمل مشکلات فراوان و گذاشتن چندین ماه وقت و دوندگی به دارات مختلف ،  فیلمی تهیه می کند تنها امیدش برای یازدهی سود و رغبت و تمایل به ادامه کار همین پول فروش بلیطهای سینما است اما وقتی فردی با پرداخت مبلغی ناچیز سی دی آن فیلم را به صورت غیر مجاز و البته رایج و فراوان  از دست فروش نزدیک محلهء خودشان می خرد دیگر خود را نیازمند به رفتن به سینما نمی بیند.

از سوی دیگر وقتی آن فرد می داند که بعد از گذشت مدتی نه چندان زیاد می تواند آن فیلم را در یوتیوب به طور کامل ببیند و یا در دستگاه جی ال باکس مشاهده کند و یا از طریق سینمای خانگی و ویدیو کلوپها به دست بیاورد با خود می گوید مدتی صبر می کنم  و با قیمت ناچیزی آن فیلم را از این طرق می بینم.

 

4: مساله مجوزو انگیزه های جناحی

وقتی شخصی پس از مدتها گذاشتن پول و وقت خود برای یک فیلمی مواجه با عدم اجازه پخش فبلم میشود تبعا ضررهای مادی و معنوی هنگفتی به وی وارد خواهد شد.

البته این تنها پایان کار نیست

بارها مشاهده شده که مثلا نهاد مربوطه مثل وزارت ارشاد اجازه اکران و پخش فبلم را داده اما همان  فیلم از سوی یک نهاد دیگر از پرده نمایش  پائین آورده میشود .

همچنین بارها دیده شده که چون جناحی خاص نسبت به سوژه یک فیلم و یا تهیه کننده و یا کارگردان آن فیلم یا فلان بازیگر فیلم مشکل دارد تمام سعی خود را برای عدم اکران آن فبلم به کار می گیرد و اگر اکران هم شد مشکلات متععددی بر سر اکران آن بوجود می آورد .

لذا یک سینمای خوب در واقع سینمای مستقلی است که با اغراض جناحی آمیخته نباشد

 






از آنچه که در زو آشتی مردم با سینما دیدم  افتخار کنم که ایرانیم یا شرمگین باشم؟

از آنچه که در روز آشتی مردم با سینما اتفاق افتاد  افتخار کنم که ایرانیم یا شرمگین باشم؟

گارگین فتائی

 

امسال تصمیم گرفته شد یک روز رو به نام روز آشتی مردم با سینما نام گزاری کرده و اون روز سینماهای کشور به صورت رایگان فیلم پخش کنند تا بدین وسیله  انگیزه  و رغبت مردم به رفتن به سینماها بیشتر بشه.

اما این فقط یک راه حل زود گذر بود و  آنچه که در اون روز مشاهده شد به هیچ وجه در شان یک ملت متمدن و فرهیخته نبود.

چقدر به ما گفتند

 تو فرزند داریوش و کورشی

تو از سرزمین مهد شعر و ادبی

تو حافظ و سعدی و خیام و مولوی و فردوسی رو داری

تو خوارزمی و ابن سینا رو داری

تو حد اقل شش هزار سال تاریخ داری

پدرانت یک امپراطوری بزرگ رو اداره می کردند

تو تخت جمشید و هگمتانه

تو بیستون و طاق بستان رو داری

اما  غافل از این ضرب المثل کهنه بودیم که میگه

گیرم پدر تو بود فاضل

از فضل پدر تو را چه حاصل

بله این چیزها رو ما همه داشتیم

اما الان چی داریم

داشتم داشتم که حساب نیست

دارم دارم حسابه

روز آشتی مردم با سینما چه اتفاقی افتاد

این مردم بافرهنگ و متمدنی که روزی سرآمد و زبان زد همه ملل دنیا بودند

عین انسانهای اولیه به سینما ها هجوم آوردند

از سر و کول همدیگه بالا رفتند

زدند و شکستند

باجه های بلیط ، بوفه ها ، در ها و صندلیهای سینماها را

و مایه خجالت برای تمام ایرانیان غربت نشینی شدند که مدام ایران رو افتخار خودشون می دونند و با سربلندی اونو نزد خارجیها مطرح می کنند.

اون روز سینماها گویی  به میدان تاخت و تاز قبایل بادیه نشین تبدیل شده بود

بیشتر شبیه میدان جنگ و رزم بود تا یک فضای فرهنگی

سینماهایی که خودشون به زور تا این موقع سراپا ایستاده اند

خسارت های  فراوانی به اونها وارد شد

واقعا چی بر سر ما اومده

بر سر ملت ما

انقدر هم خودمون رو بالا حساب می کنیم

نه عربها رو آدم حساب می کنیم و نه افغانیها رو

میگیم ترکیه از برکت وجود ما ترکیه شد و دبی هم تا چهل سال پیش بیابان خشک و خالی بود

ما اونها رو آباد کردیم

میگیم توی فلان بخش فضایی فلان کشور و یا فلان دانشگاه در سطح عالی و تخصصی ایرانیان هستند و تولید تکنولوژی می کنند

افتخار می کنیم که فلان اختراع ریشه در فلان کتاب یک دانشمند ایرانی داره

و.......................

اما اینها رو چرا توی کشور خودمون نمی بینیم

رعایت صف و عین ادم به سینما رفتن مگه چقدر کار سختیه

واقعاً کار مشکلیه!؟











قهوه ای!؟  -   این سوال همیشه برام مطرح بوده

قهوه ای!؟

این سوال همیشه برام مطرح بوده

 

قهوه ماده ای خوراکی است که با کشف قاره آمریکا شناخته شد و سپس از اونجا به نقاط دیگر جهان آورده شد و البته بذر اون رو هم تعدادی از کشورها یه کشور خود اوردند و اونو کاشتند و پرورش دادند که در برخی از کشورها از مرغوبیت بالایی برخوار شد نظیر قهوه عربستان

 با این تفاسیر قهوه تنها پونصد ساله که شناخته شده یعنی با کشف قاره آمریکا

 از طرف دیگه ما رنگی داریم به نام قهوه ای یعنی له رنگ قهوه

 حال سوال اینجاست که قبل از کشف قهوه به رنگ قهوه ای در زبان فارسی چی می گفتند؟







درد زندگی

درد زندگی

گارگین فتائی

 

در زندگی

زمانی می آید

که هیچ چیز به دلت نمی چسبد

حتی عشق

همان عشقی که برایش قصه ها ساخته اند

نه روز برایت جالب است و نه شب

نه دل و دماغی می ماند

و نه حوصله ای

خسته از هر چیز و هر کس

عصبانی و دل زده از رفتارها

حتی از خود نیز بیزاری

با کوله باری از گلایه ها

نزد خدا می روی

خودت را خالی می کنی

باز دلمان خوش است که خد ایی داریم

اما به هیچ چیز اطمینان نداریم

همه چیز را با تردید می نگریم

برای خیلی از سوالها هیچ جوابی نداریم

خود را در انبوه بیراهه ها تنها و گرفتار می بینیم

و از کسانی یاری می طلبیم

که خود در کار خویش مانده اند!

تردید داریم

تردید از سرنوشتی که برایمان  رقم می خورد

برای خیلی چیزها انتظار کشیده ایم

انتظاری بس طولانی

اما دیگر از انتظار خسته شده ایم

خسته و وارفته

دلشکسته و آشفته

در آرامگاه

هنگام نگریستن به قبور

بر حال و روز مردگان غبطه می خوریم

قرص های اعصاب می خوریم

اما وقتی از خواب بیدار می شویم

باز روز از و و روز از نوع

پیش گیری به جای درمان!

گویی برای برخی از درد ها

هیچ درمانی نیست

باید آنها را تحمل کرد

باید سوخت و ساخت

شاید زندگی نیز یک درد بزرگ است

دردی بی درمان!

با اندوه فراوان

و با انبوهی از ناکامیها

گذشت تند زمان را نظاره می کنی

و نقش های ناخواسته ای

که زندگی برایت می  آفریند

پس چاره ای جز انتظار نداری

انتظار می کشی

تا مرگت فرا رسد

براستی که  گاه زندگی

چقدر تلخ و دردناک است!

 

 

 

بیل گیتس اعتراف کرد: ایده ساخت ویندوز را از خوارزمی گرفتم...

بیل گیتس اعتراف کرد: ایده ساخت ویندوز را از خوارزمی گرفتم...

http://history3000.blogfa.com/


 

 

 

بیل گیتس موسس شرکت مایکروسافت در سخنرانی خود در کالج Concordia به این نکته اعتراف کرد که در ساخت ویندوز از محمد بن موسی خوارزمی ریاضیدان برجسته ایرانی الهام گرفته است.

به گزارش خبرنگار تلنا به نقل از مجله TOp Technologچندی پیش بیل گیتس موسس شرکت مایکروسافت در سخنرانی خود در کالجConcordia به این نکته اعتراف کرد که در ساخت ویندوز از محمد بن موسی خوارزمی ریاضیدان برجسته ایرانی الهام گرفته است.

وی در این سخنرانی اشاره کرد که زمانی که سال اول دانشگاه بوده کتاب پنجره ارقام خوارزمی را خوانده و با مطالعه نوشته های او در باب منطق فازی و جبر دو گانه ,ایده ساخت ویندوز در ذهنش شکل گرفته است و به همین دلیل از دانشگاه بیرون زد تا ایده خود را عملی کند.او بعد ها نام ویندوز را با الهام گرفتن از نام کتاب پنجره ارقام برای سیستم عامل خود انتخاب کرد. او حتی به این نکته اشاره کرد که نام ویندوز xp را از مخفف کلمه xarazmi prestige به معنای اعتبار خوارزمی گرفته است.

به گفته گیتس در واقع خوارزمی در آن زمان ویندوز را در ذهن خود ساخته بوده است اما امکانات به نمایش گذاشتن آن را نداشته… !!!!!








تجلی مسیح در شعر فارسی

تجلی مسیح در شعر فارسی

http://gadabiat.blogfa.com/post/37

 

 

از قرن چهارم و پنجم و به ويژه از قرن ششم به بعد، به موازات ذكر نام پيامبران در شعر فارسي، نام عيسي، مسيح، عيسي مسيح و عيسي مريم در كلام پارسي سرايان به فراواني مشهود است. اگر رواج شعر رسمي و كمال يافته فارسي را عصر رودكي و شهيد يا كمي قبل از آنها بدانيم، نام عيسي براي اولين بار در شعر رودكي (ف 329) آمده است و همانگونه كه شاعران متأخّرتر در گفتارشان به آيات و احاديث قرآني نظر داشته‌اند، در عين حال به كتاب‌هاي آسماني ديگر نظير تورات و انجيل نيز بي‌توجه نبوده‌اند. از رودكي تا بعد تقريباً هر جا كه به نام عيسي مسيح برمي‌خوريم، تلميحي است از آيات قرآن يا تورات و يا انجيل، به ويژه اين كه بيشتر اشعار درباره حضرت عيسي، به نحوي نشان دهنده گفتار يا رفتار اوست كه در آيات انجيل آمده است.







ادامه نوشته

مارمولک های انسان نما

مارمولک های انسان نما

گارگین فتائی

 

مارمولک ها همه جا هستند

و در میان انسانها ، بیش از هر جای دیگری

همان مارمولک های انسان نما!

آنها عاشق خوردند

خوردن هرآنچه که به دستشان بیاید

اما به یک چیز بیشتر علاقه دارند

خوردن حق دیگران

اگر مارمولکها نبودند

خیلیها بیکار می شدند

اگر مارمولکها نبودند

نه فیلمی بود و نه سریالی

چرا که مارمولک  ، بازیگر ماهری است

اگرمارمولک ها نبودند

نه دادگاهی بود و نه داوری

اگر مارمولکها نبودند

فشار خونی نبود

خیلی از بیماریها نبودند

مارمولکها بر زندگی ها می خزند

آرام آرام

 با ولع تمام آنها را می خورند

با همه جزئیات و مخلفاتش

آنها در نزدیکیمان هستند

ممکن است نزدیک ترین کس به ما باشند

زبان چرب و نرمی دارند

راههای فریب را خوب می دانند

دیگران را به تله می اندازند

اما خود ، دم به تله نمی دهند

آنها از سادگی تو مارمولک شده اند

و در ذهن خود به تو می خندند

چرا که از نردبان شانه های تو بالا رفته ا ند

تو برایشان تنها یک وسیله بودی

آنها خیلی زرنگند

همیشه راه گریزی دارند

اما من و تو آنها را دوست داریم

آنها را در نزد خودمان پرورش داده ایم

با عقل بیمار خود

نادانسته بزرگشان می کنیم

و همانها بلای جان خودمان می شوند

دیگر از بین بردن انها محال است

نسل آنها به شدت تکثیر شده است

من و تو هم به ناچار باید مارمو لک شویم

دیگر مارمولک نبودن ، سخت است

زیرا اگر مارمولک نباشی

خورده خواهی شد

 

 

 




 

سخن عشق

سخن عشق

 

معلم گفت فعل را صرف کن

گفتم : رفتم رفتی رفت و سکوتی کلاس را فرا گرفت ...

بغض گلویم را فشرد ، بغضم را شکستم و گفتم :

دلم را شکست و رفت ، غرورم را له کرد و رفت

عشقم را بی رحمانه رها کرد و رفت ...

او برای همیشه رفت ، رفت ، رفت ...

 

 

"زندگی مثل یک بستنی است،از داشتن آن لذت ببرید پیش از آن که آب شود"

 

از يه جايي به بعد...

به همه چيز و همه کس بي اعتنا مي شي ،

ديگه نه از کسي مي رنجي ،

نه به عشق کسي دل مي بندي !

روزی همچون روزهای دیگر

گارسیا مارکز

 

 

مانده‌ام که چطور هنوز

عاشق تو مانده‌ام...

عاشق تو

که نه مثل من مانده‌ای،

و نه مثل خودت

نمانده‌ای...

 

کامران رسول زاده

 

 

می شود باز

با همین دلخوشی های ساده

زندگی ها کرد

 

 

ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﻦ

ﭘﺮ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻬﺎﯾﺴﺖ

ﮐﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ

ﺍﺯ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻧﻘﺎﺏ ﻫﺎ

 

 

عشق یک واژه ی زلال است ، تو باید باشی

قلب من زیر سوال است ، تو باید باشی

فال حافظ زدم آن رند غزلخوان هم گفت...

زندگی بی تو محال است ، تو باید باشی...

 

 

قلبم این روزها سخت درد میکند !

کاش یک لحظه می ایستاد تا ببینم دردش چیست ؟

 

 

تمام روابط عاشقانه با این جمله شروع میشه:

تو با همه فرق داری

و با این جمله تمام میشه:

تو هم مثل بقیه هستی

 

تمام عروسک‌های تاریخ

یتیم می‌ماندند

 

اگر خدا

دختر را نمی‌آفرید!

 

 

نگران فردایت نباش!!!!

خداوند دیروز و امروز خدای فردا هم هست...

ما اولین بار است بندگی میکنیم ولی او قرنهاست که خدایی میکند! اعتماد کن به خدایی او...!!!

 

دنیا پـر از آدم هایی است که همدیگر را گــم کرده اند..

 

آدم دوسـت دارد ، چـون دوسـت دارد ؛ هميـن ؛ هيــچ دليلـی بـرای دوســت داشتـن وجـود نـدارد .

٠•● پــــائولو كـــوئيلو ●•

 

داشـتن دوسـتی کـه آدم نسـبت بـه او احسـاس آرامـش کنـد بهتریـن چیـز اسـت .

٠•● مـــیلان کونـــدرا ●•

 

 

آﻥ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﯽ ﺯ ﺑﺮﻡ ﺧﻨﺪﻩ ﺯ ﻟﺐ ﺭﻓﺖ

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺯ ﻣﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻭ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻃﺮﺏ ﺭﻓﺖ

ﺩﺭ ﺗﺎﺏ ﻭ ﺗﺒﺖ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺸﻤﺮﺩﻡ

ﺑﺮ ﺳﺎﻋﺘﻢ ﺁﻥ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻋﻘﺐ ﺭﻓﺖ

ﺻﺒﺤﯽ ﮐﻪ ﺑﺪﯾﺪﻡ ﺳﺮ ﻧﺨﻠﯽ ﺛﻤﺮﺕ ﺭﺍ

ﻋﻤﺮﻡ ﺯ ﭘﯽ ﭼﯿﺪﻥ ﺁﻥ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﻃﺐ ﺭﻓﺖ

ﺑﺎﺯﺁ ﮐﻪ ﺳﺮﺍﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻮ ﮐﻨﻢ ﺍﯼ ﮔﻞ

ﺁﺧﺮ ﺯ ﺳﺮ ﻋﺎﺷﻘﯿﻢ ﺷﺮﻡ ﻭ ﺍﺩﺏ ﺭﻓﺖ

ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮊﺭﻓﺎﯼ ﺩﻟﻢ ﺟﻠﻮﻩ ﻧﻤﻮﺩﯼ

ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﻦ ﻇﻠﻤﺖ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺷﺐ ﺭﻓﺖ

ﺩﺭ ﻭﺍﺩﯼ ﺳﺮﻣﺎﺯﺩﻩ ﻫﺎ ﻣﻨﺠﻤﺪﻡ ﮐﻦ

ﺩﯾﮕﺮ ﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺪﻧﻢ ﺁﺗﺶ ﺗﺐ ﺭﻓﺖ

ﺑﯽ ﺧﻮﺩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻋﺴﻞ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻧﯿﺎﺯﻡ

ﺑﺮ ﺩﺍﻣﻦ ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻃﻠﺐ ﺭﻓﺖ

 

فکر می کنم هنرِ اصلی هنرِ فاصله ها باشد. زیاد نزدیک به هم می سوزیم.

زیاد دور از هم یخ می زنیم. باید یاد بگیریم جای درست و دقیق را پیدا کنیم و همان جا بمانیم. این یادگیری هم مانند بقیۀ چیزهایی که واقعا یاد می گیریم، فقط با تجـربۀ دردناـک میسـر است. باید قیمتش را بپـردازیــم تا بفهمیـم. رنج را دوست ندارم هرگز دوست نخواهم داشت اما باید قبول کنم آموزگار خوبیست.

"دیوانه وار - کریستین بوب